موقعیت شما در سایت:

خلاصه کتاب عزم

خلاصه کتاب عزم

0 نظر

0 لایک

225 بازدید

تاریخ انتشار: 1402/02/27

ارسال نظر

لطفاً پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی، تبلیغ، لینک باشد منتشر نشده و حذف می شوند.

خبر خوب اینکه در مقالات آموزشی مطالب زندگینامه افراد ثروتمند دنیا، خلاصه کتاب مدیریتی برای مدیران و مصاحبه های اختصاصی با کارآفرینان برتر ایران را برای مدیریت کسب و کار خودتان برایتان قرارداده ایم.

دیدن نظرات بیشتر

تعداد کل نظرات: 0 نفر

استعداد مهم تر است یا سخت کوشی؟

کدامیک از خصوصیات در انتخاب همسر برایتان مهم است؟ اخلاق یا زیبایی؟ برای یک کارمند ساده چطور؟ استعداد طبیعی یا عادت به سخت‌کوشی؟ در هر دو مورد با پاسخی غیر معقول خود را گول می‌زنیم. 
چندین نظرسنجی در سراسر ایالات متحده مطرح شده است که کدام خصوصیت برای موفقیت مهم‌تر است؟ استعداد یا سخت‌کوشی؟ 
حدود 66 درصد از پاسخ‌دهندگان به سخت‌کوشی، عزم و ثبات رأی دادند. سخت‌کوشی عاملی بود که اذعان داشتند، هنگامی که به دنبال کارمندی تأثیرگذار هستند به آن نیاز دارند. 
اما این طرز فکر در دنیای کسب‌وکار وارد نشده است!
دکتر شیاجونگ سای، با نگاه به تجربیات کارآفرینان متوجه شد که سخت‌کوش‌ها برای رقابت با افراد دارای استعداد ذاتی، به تجربیات چند ساله و حداقل 40 هزار دلار سرمایه اولیه بیشتر نیاز دارند. بنابراین در دنیای کسب‌وکار به افراد با استعداد، بیشتر بها داده می‌شود.
در اغلب اوقات فردی که با روابط عمومی بالا شناخته می‌شود به نسبت فردی که تلاش کرده تا برای موفقیت، با همکارانش روابط با کیفیتی ایجاد کند، ارزش بیشتری دارد. 
بنابراین برخلاف تصوری که داریم، ما برای استعداد افراد ارزش بیشتری قائل می‌شویم، تا میزان سخت‌کوشی آنها.
این طرز فکر تنها به دنیای تجارت و کسب‌وکار محدود نمی‌شود. 
در سال 2011، دکتر سای، این سوال را با موسیقی‌دانان مطرح کرد و اکثریت جواب دادند که تمرین و سخت‌کوشی کلید موفقیت است. 
از طرف دیگر، طی مطالعه مذکور، به موسیقی‌دانان دو موزیک ضبط شده برای اجرا داده شد و گفته شد که اولی توسط فردی با استعداد طبیعی و دومی توسط فردی که سال‌ها برای آن تلاش کرده، نواخته شده است. 
درحالی‌که آنها مدعی بودند سخت‌کوشی مهم‌تر است، قطعه‌ای که توسط فرد با استعداد ذاتی نواخته شده بود را به‌عنوان موسیقی برتر انتخاب کردند؛ اما نکته اینجا بود: هر دو قطعه‌ای که اجرا کدرند توسط یک نوازنده، نواخته شده بودند و هر دو از کیفیت تکنیکی تقریباً مساوی برخوردار بودند. 


عامل موفقیت افراد بی استعداد چیست؟ 

هنگامی که بیل‌کلینتون برای رسیدن به ریاست جمهوری آمریکا از نردبان سیاست بالا می‌رفت، طوری وانمود کرد که گویی کار بسیار آسانی است؛ اما این قضیه برای هیلاری کلینتون به این آسانی‌ها نبود، هرچند که این قضیه می‌تواند به نفع او باشد. چراکه ... 
تلاش نه‌تنها منجر به کسب‌ «مهارت»، بلکه باعث دستیابی به «دستاورد» هم می‌شود؛ بنابراین ارزش تلاش در مقایسه با استعداد دوبرابر بیشتر است. 
پس دستاورد با حاصل‌ضربِ توان دوِ تلاش در استعداد رابطه دارد و این موضوع نشان‌دهنده این است که تلاش خیلی بیشتر در دستاورد تأثیرگذار است. 
می‌توانید به شرایط ورزشکاران نگاه کنید. 
ورزشکاران حتی اگر به‌طور طبیعی با استعداد هستند، باید با تلاش و تمرین مهارت خود را ارتقا ببخشند. به‌عنوان مثال، اگر بخواهید طلای المپیک را ببرید، تلاش کردن مفید‌ترین و بهترین کاری است که می‌توانید انجام دهید. 
یک نمونه خوب در این مورد، نویسنده معروف، جان اِروینگ است. وی استعداد ذاتی زیادی نداشت؛ بنابراین در مدرسه سختی‌های زیادی را متحمل می‌شد. او یک سال از بقیه عقب افتاد، در زبان انگلیسی نمره Cـ (سیِ منفی) گرفت و در آزمون مهارت‌های علمی دانش‌آموزان برای ورود به کالج‌های آمریکا نمره‌ای پایین‌تر از حد میانگین به دست آورد. 
اما یک دلیل برای همه این‌ها وجود داشت. معلوم شد او در تمام این مدت اختلال دیسلِکسیک داشته است؛ دیسلکسیک نوعی اختلال در یادگیری در زمینه مطالعه و درک مطلب است. بنابراین او به زمان بیشتری برای خواندن و نوشتن نیاز داشت؛ اما هرگز ناامید نشد و تلاش خود را نسبت به سایرین دوبرابر کرد. عادتی که در تمام طول زندگی‌اش آن را حفظ کرد.
اروینگ با تلاش و کوشش فراوانِ خود، به حوزه رمان‌نویسی وارد شد. او می‌دانست که آن همه ثبات و سخت‌کوشی نتیجه‌ای در بر خواهد داشت و همین‌طور هم شد؛ یکی از رمان‌های او به نام the world According to Garp برنده جایزه کتاب ملی در سال 1978 شد. 


مقدمه رسیدن به اهداف بلند مدت چیست؟

دستیابی به اهداف کوتاه‌مدت مقدمه‌ای برای رسیدن اهداف بلندمدت خواهد بود

عقل متعارف می‌گوید باید آنچه را که دوست داریم، انجام دهیم؛ اما مهم‌تر از آن، این است که به انجام آنچه که دوست داریم متعهد باشیم. 
بسیاری از مردم اهداف سطح بالایی مانند دکتر، وکیل یا ورزشکار حرفه‌ای شدن در سر دارند. 
داشتن یک هدف مانند این‌ها در زندگی الهام‌بخش است، ولی ممکن است باعث شود اهداف کوچکی را که به ما در رسیدن به چنین اهداف بزرگی کمک می‌کنند، فراموش کنیم.
به‌عنوان مثال، برای تبدیل‌شدن به یک پزشک، مجموعه‌ای از اهداف سطح پایین و کوتاه مدت وجود دارند که باید در ابتدا تعیین شوند، مانند مطالعه‌کردن و گذراندن امتحانات پیش‌نیاز. بنابراین حالا شما اهداف کوچک‌تری در مسیر رسیدن به هدف اصلی و بلندمدت خود دارید مانند اینکه در کلاس‌های خود به موقع حضور پیدا کرده و اطمینان حاصل کنید که نمرات خوبی دریافت می‌کنید. 
اگر این اهداف کوچک را به زندگی خود اضافه نکنید، قطعاً اهداف بزرگ را از خود دور می‌کنید. بااین‌حال، داشتن رویا و دید وسیع‌تر برای معنا بخشیدن به زندگی روزمره مهم است. هنگامی‌که این شور و اشتیاق، دقیق‌تر باشد، بیشتر به کمک شما خواهد آمد. 
به عنوان مثال تام سیور را که یکی از بازیکن‌های معروف بیس‌بال است، در نظر بگیرید. همه آنچه که او می‌خواست، پرتابِ موفقیت‌آمیزِ توپ بیس‌بال بود. یک هدف مهم که الهام‌بخش زندگی او بود. 
زمان بازنشستگی در سن 42 سالگی، ‌سیوِر در طول یک دوره 20 ساله به‌عنوان یک بازیکن بیس‌بال در لیگ برتر، 3640 پرتاب موفق داشت. طی این فعالیت ورزشی، همه‌چیز را در زندگی خود مرتب کرد تا مطمئن شود که راه رسیدن به هدفش هموار است. 
به عنوان مثال وقتی به محلی می‌رفت که آفتابی بود،‌ سعی داشت تا در سایه بایستد، که مبادا دستی که با آن توپ را پرتاب می‌کند، دچار آفتاب‌سوختگی شود و روی پرتابش تأثیر بگذارد!


چطور کارهایمان را با انگیزه انجام دهیم؟

انتخاب کار مورد علاقه و دوری از انتظارات غیرواقعی

آیا پیش آمده است که در طول روز برای انجام کاری انگیزه نداشته باشید؟ 
اگر این‌طور است تنها نیستید. نظرسنجی گالوپ در سال 2014، نشان داد که شغل دوسومِ آمریکایی‌ها برایشان ایجاد انگیزه نمی‌کند؛ زیرا اکثر مردم کار خود را خسته‌کننده می‌دانند. درواقع فقط 13درصد گفتند که نسبت به کارشان متعهد هستند. 
در سال 2003، مارک الن موریس،‌ روانشناس، با صدها نفر در ایالات متحده مصاحبه‌ای انجام داد و نتایج نشان داد: زمانی افراد از کار خود کاملاً راضی هستند که با منافع شخصی آنها در یک راستا باشد. 
این مسئله بدان معناست که افراد دارای ذهنیت خلاق، به شغل اداری و پشت‌میزنشینی راغب نیستند. کسانی هم که از کمک‌کردن و همکاری با دیگران لذت می‌برند، از کارهای تنها و مستقل از دیگران، لذت زیادی نمی‌برند. 
از طرف دیگر، مهم است که انتظارات واقع‌بینانه‌ای درمورد شغل‌هایی که برای شما در دسترس هستند، داشته باشید.
روانشناس بَری شوآرتز، چهل‌وپنج سال است که به دانش‌آموزان در کالج سوارتمورِ پنسیلوانیا مشاوره می‌دهد. وی متوجه شده است که نسل امروز انتظارات غیرواقعی و کمال‌گرایانه برای آینده خود دارند. 
شوآرتز متوجه شد که این چشم‌انداز غیرعملی، به زندگی حرفه‌ای و عاشقانه‌ی آنها نیز رخنه کرده است. او متوجه شد که هنگامی که پای انتخاب شغل و شریک زندگی‌شان به میان می‌آید، جوانان امروز هرچیزی جز موارد عالی و منحصر‌به‌فرد را اتلاف وقت می‌دانند.
نسل امروز باید بداند شغل‌ها و شریک‌های زندگی بسیاری وجود دارند که می‌توانند پایه‌ای برای یک رابطه یا شغل حرفه‌ای باشند. زمانی که آن را یافتید یادتان نرود که برای رسیدن به اهداف حرفه‌ای و شخصی‌تان، به آنها پایبند باشید. 


چطور به موفقیت دست پیدا کنیم؟

رسیدن به موفقیت با تلاش هوشمندانه

اگر زمان زیادی را برای امتحانات صرف کرده‌اید، احتمالاً می‌دانید که چقدر آسان است که کل روز را صرف کپی‌کردن اطلاعات بی‌فایده کرده و سپس با نمره‌ای ناامیدکننده امتحانات را به پایان برسانید. 
افرادی که برای کسب مهارت‌های جدید، دقیق و هوشمندانه‌ تمرین می‌کنند، به نسبت افرادی که این کار را درست انجام نمی‌دهند، بسیار موفق‌تر هستند. آندرس اریکسون، روانشناس، کشف کرده است که کلید موفقیت،‌ عمل هوشمندانه است. برای درک بهتر این موضوع به این مثال توجه کنید.
ورزشکاران را در نظر بگیرید. دونده‌های موفق، با اهداف مبهم در ذهن، تمرین نمی‌کنند؛ آنها دقیق هستند و به تمام جزئیات تمرین‌شان توجه دقیقی دارند؛ جزئیاتی مثل نظارت بر نحوه پاسخ‌دهی بدن و فاصله‌ای که پوشش می‌دهند. 
اهداف آنها نیز دقیق است؛ برای رسیدن به سرعتی خاص تا پایان ماه یا کاهش فشار در شانه‌هایشان، در طول تمرین تلاش کرده تا صد متر بیشتر از دفعه قبل بدوند. این یعنی اهداف مشخص از هر تمرین را دقیق و هوشمندانه مشخص می‌کنند. 


مزیت های اصلی تمرین آگاهانه 

1.انجام‌ ندادن کاری بدون فکرکردن.
2.از تکرار اجتناب می‌کنید. 
3.نتایج خوبی به دست می‌آورید. 
اریکسون برنامه‌ای را جهت کمک به آموزش پزشکان توسعه داد. این برنامه برای زمان مواجهه با موقعیت‌های خاص و بحرانی مانند ایست‌های قلبی کاربرد داشت. 
برنامه مذکور، روش‌های خاصی از درمان را به پزشکان نشان داده و در کنار آن گزارشی ارائه می‌دهد و همچنین اگر در مسیر اشتباه قرار گیرند، به آنها یادآوری می‌کند. 
طی یک جلسه آموزشی با این برنامه، یکی از پزشکان در حالت اتوپایلت باقی ماند. او از بازخوردها چیزی یاد نمی‌گرفت و بارها و بارها همان اشتباه را تکرار می‌کرد. 
او به سختی تمرین می‌کرد ولی هیچ پیشرفتی نداشد. درواقع او صرفاً هربار کارهای قبلی خودش را تکرار می‌کرد. این وضعیت ادامه داشت تا از او خواستند که هوشمندانه‌ به آنچه انجام می‌دهد، فکر کند.
تلاش بدون فکر کردن کار ساده‌ای است و افرادی ه بدون فکر تلاش می‌کنند، تصورشان آن است که مزد زمانی را که برای تلاش خو می‌گذراند، دریافت خواهند کرد؛ اما موفقیت در کار و رسیدن به نتیجه مطلوب تنها به وسیله «تمرین هوشمندانه» ممکن است. 


هدف‌گذاری در کار و پیداکردن شغل واقعی 

هیچ‌چیز ناقض این واقعیت نیست که گاهی اوقات باید کاری را که دوست نداریم، انجام دهیم. همه ما هرکاری که برایمان عذاب‌آور باشد را به تعویق می‌اندازیم. 
درک اینکه چقدر کار شما به رفاه دیگران کمک می‌کند نیز می‌تواند انگیزه‌ای که به دنبالش هستید را ایجاد کند. تحقیقات از سال 2015 نشان می‌دهد کسانی که کار خود را عاملی برای کمک به دیگران می‌بینند بیشتر خشنود و راضی هستند. 
لزوماً نباید به مردم کمک کرد. یکی دیگر از مطالعاتی که روی نگهبانان باغ‌وحش انجام گرفت، نشان داد بسیاری از آنها با وجود تحصیلات خوب، از حقوق و دستمزد کمشان راضی هستند. 
این نگهبانان به کار خود به‌عنوان یک «فرضیه» می‌نگرند و آنها اعتقاد دارند که کارشان به آنها کمک می‌کند که از جایگاه بهتری در جهان برخوردار باشند؛ و همین اعتقاد آنها باعث می‌شود تا در زندگی اهداف بهتری را دنبال کنند. آنها تمایل بیشتری به اضافه‌کاری داشته و به وظیفه خود ادامه می‌دهند تا به حیوانات بیمار کمک کنند. 
پروفسور مایکل بِیم پس از تلاش‌های بسیار در مدرسه پزشکی و کارآموزی، در دانشگاه پنسیلوانیا، مشغول به یادگیری «پزشکیِ داخلی» شد. او می‌دانست که پزشکی داخلی حرفه‌ی واقعی او نبوده، اما دوست داشت که در جهت کمک به مردم عمل کند. 
او در نهایت،‌ مدیر بخش پزشکی داخلی در بیمارستان فیلادلفیا شد. در سال 1992، یک کلاس مدیتیشن برای بیماران مبتلا به ناتوانی جسمی و ذهنی تشکیل داد. او با ادامه دادن کارهای پزشکی توانست جایگاهی برای حرفه واقعی‌اش ایجاد کند. اکنون برنامه مدیتیشن او، شغل اصلی‌اش است. 


نقش معلمان و والدین در موفقیت آیندگان

متأسفانه کودکان در معرض انواع توصیه‌هایی بد قرار می‌گیرند، به‌ویژه هنگامی که به آنها گفته می‌شود که هرگز به اندازه کافی باهوش نبوده‌اند و سخت‌کوشی برایشان اتلاف وقت است. 
متأسفانه، مدارس به طور مداوم به‌جای تشویق کودکان به سخت‌کوشی، به خاطر استعدادهایشان به آنها پاداش می‌دهند. این چیزی است که معلمان آمریکایی مایک فینبرگ و دِیو لِوین برای تغییر آن وارد عمل شدند. 
در سال 1994، آنها برنامه‌ای را با نام «دانایی، قدرت است»، راه‌اندازی کردند، با این قاعده که بچه‌ها بنا بر تلاش و یادگیری‌شان پاداش می‌گیرند،‌ نه به خاطر داشتن استعدادهای ذاتی. 
معلمان به جای اینکه به کودک بگویند «شما به‌طور ذاتی این موضوع را بلد هستید و من راضی هستم» می‌گویند «شما می‌آموزید، من راضی هستم!». 
نتایج عالی بود. نمرات کودکانی که در این برنامه ثبت نام کردند از میانگین نمرات کشوری بالاتر شد. این برنامه نشان می‌دهد که چگونه بزرگسالان و معلمان نقش مهمی به عنوان الگوی کودکان دارند. کودکان از بزرگسالان یاد می‌گیرند که تغییر و بهبود با تلاش امری امکان‌پذیر است. 
دائون پارک، روان‌شناس،‌ به آنچه کودکان پایه اول و دوم از معلمان خود یاد می‌گیرند، نگاه دقیق‌تری کرد. طی مطالعات او مشخص شد که معلمانی که بر روی رتبه‌بندی دانش‌آموزان بر اساس نمراتشان تأکید دارند، نمونه‌ای بد برای بچه‌ها بوده‌اند. 
این کودکان در نهایت تصور می‌کردند که سطح هوش‌شان از پیش تعیین شده و ترجیح می‌دادند تا در فعالیت‌های کم چالش شرکت کنند.
همین امر برای والدین نیز صدق می‌کند. متأسفانه، والدین هم فکر می‌کنند که نمرات بد منعکس‌کننده کمبود استعداد است. نه کمبود تلاش. این امر می‌تواند این باور را در کودک احیا کند که او کُند ذهن است و باید دست از تلاش بردارد. 
اگر والدین و معلمان خیلی ساده به فرزندان یادآوری کنند که نیاز به سخت‌کوشی دارند، آنها انگیزه و نتایج بهتری را دریافت خواهند کرد.


ارزش ثبات در زندگی

دیدن ورزشکاری با عزم و ثبات که تلاش می‌کند شروعِ ضعیفش را تغییر داده و برنده مسابقه شود،‌ غیرمعمول نیست؛ اما کمتر رایج است که این اندیشه در مقیاس ملی ترویج شود. مگر اینکه در فنلاند باشدی، جایی که دقیقاً تمام این ارزش‌های فرهنگی به‌طور گسترده‌ای تبلیغ می‌شوند. 
مردم کشور فنلاند به‌علت زمستان‌های طولانی و سرد و همچنین سابقه دفاع کردن از خود در برابر دشمنان، نمونه خوبی برای داشتنِ ثبات هستند. فنلاندی ها کلمه خاص خود را برای اثبات دارند. "sisu" که اشاره به خصوصیت استقامت داشته و به‌جزئی از فرهنگ فنلاندی‌ها تبدیل شده است.
روانشناس فنلانیدی امیلیا لاتی، sisu را امری بسیار جدی شمرده و روی آن تحقیق کرده که به مفهوم آن برای فنلاندی‌ها دست یابد. 
امیلیا لاتی پس از بررسی روی هزاران نفر فنلاندی، دریافت که 83 درصد فکر می‌کنند sisu یک ویژگی آموختنی بوده و خصوصیت ذاتی نیست. همان‌طور که ثبات را می‌توان یادگرفت، می‌توان آن را به‌عنوان یک حُسن در جامعه گسترش داد. 
ثبات جِمی دایمون،‌ مدیرعامل بانک،‌ به‌ آنها این امکان را داد تا 5 میلیارد دلار سود را در طی بحران مالی سال 2008 به دست آورد؛ درست زمانی که بسیاری از بانک‌های دیگر سقوط کرده بودند. 
دایمون، ثابت را خیلی زود یاد گرفت. هنگامی که معلم حساب دیفرانسیل و انتگرال دبیرستانش دچار حمله قلبی شد،‌ مدرسه در پیداکردن یک جایگزین مناسب به مشکل برخورد. این امر باعث شد نیمی از دانش‌آموزان کلاس را رها کنند. با این حال دایمون بخشی از نیمه دیگری بود که در کلاس باقی مانده و با کمک یکدیگر حساب دیفرانسیل و انتگرال را آموختند. 

ارسال نظر

0دیدگاه

لطفاً پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی، تبلیغ، لینک باشد منتشر نشده و حذف می شوند.

خبر خوب اینکه در مقالات آموزشی مطالب زندگینامه افراد ثروتمند دنیا، خلاصه کتاب مدیریتی برای مدیران و مصاحبه های اختصاصی با کارآفرینان برتر ایران را برای مدیریت کسب و کار خودتان برایتان قرارداده ایم.

دیدن نظرات بیشتر

تعداد کل نظرات: 0 نفر

تعداد سوالات ایجاد شده

0

دیدن همه سوالات

چک لیست های زندگی  جدید

هر روز چک لیست های جدید برای شما آماده و منتشر میکنیم.

تعداد کاربران استفاده کننده

0

دیدن چک لیست ها