در مواقع بحران کسب و کار چطور برخورد کنیم؟

در شرایط بحرانی باید اولویت‌بندی مشکلات و برنامه‌ریزی برای حل آنها باشد:

مرحله اول: شناسایی و برخورد با بحران 

بعضی از بحران‌ها محصول ناگزیر عوامل خارجی است که اختیار آن در دست شما به عنوان یک مدیر نیست. مثلا فرض کنید یکی از مشتریان کلیدی شما درخواست کند تمام پروژه‌ها به جای شنبه بعد، همین شنبه تحویل شود. یا ممکن است شهرداری به شما خبر دهد که برق کارخانه شما به علت تغییرات از فردا به مدت سه روز قطع می‌شود. شاید هم توفان برف شدیدی تمام راه‌ها را ببندد. 
از طرف دیگر بسیاری از بحرانهایی که در کسب و کار شما رخ می‌دهد، ناشی از این است که کسی یا کسانی از خود کسب و کار شما کارشان را درست انجام نداده‌اند، و حالا شما به عنوان مدیر باید این مشکلات را برطرف کنید. در زیر مواردی از بحرانهای قابل اجتناب آمده است: 

• با امید به اینکه موضوع خود به خود حل شود، مدیر تصمیمی ضروری را نمی‌گیرد. اما مشکل برطرف نمی‌شود و حالا مدیر با یک بحران طرف است. 
  
• یکی از کارمندها فراموش می‌کند پیغام مهم ضروری را از طرف یکی از مشتریان به شما برساند و حالا باید مشتری خوبتان را از دست بدهید. یک بحران دیگر. 
  
• همکارتان به این نتیجه می‌رسد که لزومی ندارد یک تغییر اساسی را در خط تولید به شما خبر بدهد. اگر این کار را می‌کرد، شما به خاطر تجربه‌تان به این نتیجه می‌رسیدید که این تغییر، باعث افت کیفیت محصول نهایی می‌شود. حالا محصول نهایی خراب شده و از شما می‌خواهند وارد میدان شوید و مشکل را برطرف کنید. این هم یک بحران دیگر.
  وسع شما به این نمی‌رسد که برای مقابله با بحرانهای معلول عوامل خارجی، خودتان را از پیش آماده کنید. پس باید انعطاف‌پذیر باشید، هوشیارانه کار کنید و سخت کار کنید. اما کسب و کار شما تحمل اینکه برده‌ی بحرانهای داخلی شود را هم ندارد. مدیریت بحران با یکی از مهم‌ترین عناصر در مدیریت برطرف می‌شود و آن هم برنامه‌ریزی است. 
  دلیلی دارد که شما به برنامه‌ریزی و تعیین هدف می‌پردازید: دلیلش این است که می‌خواهید کسب و کار بسیار موفق باشد. اما اگر هر روز به خاطر بحرانی این برنامه‌ها و اهداف را کنار بگذارید، پس برنامه به چه دردی می‌خورد؟ فکر می‌کنید با این وضع سرنوشت کسب و کارتان چیست؟ 
  وقتی شما به عنوان یک مدیر اجازه بدهید هر چیزی به یک بحران تبدیل شود، هم انرژی کارمندانتان را تخلیه می‌کنید و هم حساسیت آنها را به یک بحران واقعی از بین می‌برید. داستان چوپان دروغگو را فراموش نکنید که به شوخی مدام فریاد میزد گرگ! و روزی که واقعاً گرگ به گله‌اش حمله کرد، دیگر کسی به کمکش نیامد. اگر هر روز بحران سر کارمندها بریزید، فکر می‌کنند بحران مسئله‌ای عادی است و موقع بحران واقعی، به دادتان نمی‌رسند.