

موقعیت شما در سایت:
خلاصه کتاب چطور زندگی تان را می سنجید؟
خلاصه کتاب چطور زندگی تان را می سنجید؟

0 نظر

0 لایک

156 بازدید

تاریخ انتشار: 1402/02/30
توضیحات
چه چیزی شما را در کارتان خوشحال میکند؟ چطور زندگی تان را می سنجید؟ در این پست به طور خلاصه در این باره توضیح داده شده است.
چه چیزی شما را در کارتان خوشحال میکند؟
شاید افزایش حقوق یا تقدیر و تشکر از جانب همکاران به نظرتان خوب باشد. چنین فرضیاتی نسبتاً رایج هستند. اما در حقیقت، جنبههای ملموس شغلی مانند پول و موقعیت اجتماعی چیزهایی نیستند که شما را خوشحال کنند. اگر غیر از این فکر میکنید به جلسه گردهمایی دانشکده حقوق بروید. آنجا خواهید دید اغلب موفقیتهای حرفهای به نارضایتیهای شخصی، ناکامیهای خانوادگی، کشمکشهای حرفهای و حتی رفتارهایی مجرمانه آلوده هستند.
با این وجود هنوز «انگیزهدادن» به کارمندان به روشهای نامناسبی انجام میگیرد. نظریه انگیزه که توسط مایکل بنسن اقتصاددان و ویلیام مِکلینگ نظریهپرداز مدیریت به شهرت رسیده است خیلی ساده بیان میکند که: هر چه بیشتر حقوق بگیرید عملکرد بهتری هم خواهید داشت.
براساس مثال گردهمایی دانشکده حقوق که پیشتر گفته شد، این نظریه بیش از حد سطحی و سادهانگارانه است. جالبتر اینکه مطالعات نشان دادهاند که سختکوشترین افراد کسانی هستند که برای سازمانهای غیردولتی کار میکنند؛ افرادی که گرچه درآمدشان کم است ولی کارشان دنیا را عوض میکند.
آنطور که به نظر میرسد رضایت از حرفه و انگیزه کاری برآمده از شغلی هستند که با علایق شما سازگار است.
فردریک هِرزبِرگ، روانپزشک آمریکایی پیشنهاد داد که میتوان نیازها و علایق را به دو دسته تقسیم کرد:
1.عوامل بهداشتی
2.عوامل انگیزشی
این فرم تقسیم علایق بر پایه نظریه انگیزش بهداشتی اوست.
عوامل بهداشتی شامل شرایط عمومی محل کار، سیاستهای شرکت، عملکردهای سرپرستی و امنیت شغلی هستند. اگر این مسائل راضیکننده نبوده یا کمبود داشته باشند، محیط غیربهداشتی ایجاد میکنند و در نتیجه باعث بروز نارضایتی شغلی خواهند شد. به نظر شما شغلی با شرایط کاری عالی که جای ترفیع یا پاداش ندارد، رضایتبخش خواهد بود؟ احتمالاً نه.
درعوض، رضایت شغلی از ترکیب عوامل بهداشتی با عوامل انگیزشی بهدست میآید. عوامل انگیزشی شامل تشخیص، مسئولیت، چالشها و رشد شخصی هستند.
شغلی را در نظر بگیرید که از لحاظ ذهنی چالشبرانگیز اما با مدیریتی افتضاح است. آیا این شغل موجب رضایت ما میشود؟ قطعاً نه!
واضح است که ترکیب سلامت و انگیزه ضروری است.
فرصتهای قابل پیشبینی و غیرقابل پیشبینی
سیاست شغلی شما چیست؟ هرچند که اکثر مردم حداقل یک نظر درمورد پیشرفت حرفهای خود دارند، اما تعداد کمی از آنها میدانند که دقیقاً چطور میخواهند به این اهداف حرفهای دست پیدا کنند. برای یک شروع خوب ابتدا باید تشخیص دهیم سیاستهای شغلی دو شکل متفاوت به خود میگیرند: عمدی و در حال ظهور.
برای درک این رویکرد باید بدانیم فرصتها بهطور کلی چگونگی شکل میگیرند. بنا به گفته هِنری مینتزِبرگ، استاد دانشگاه و نویسنده مشهور، فرصتها نیز دو دستهاند.
دسته اول مربوط به «فرصتهای پیشبینی شده» میشود؛ اینگونه فرصتها را میتوانیم شناسایی و دنبال کنیم. اغلب سیاستهای عمدی براساس فرصتهای پیشبینیشده هستند. بیایید نگاهی به یک مثال مربوط به دهه 60 از شرکت خودروسازی ژاپنی هوندا بیاندازیم.
در آن زمان، موتورسیکلتهای بزرگ مانند محصولات شرکت هارلی دیویدسون در آمریکا محبوب بودند؛ بنابراین شرکت هوندا تصمیم گرفت خط تولید موتورسیکلتهای خود را در این کشور راه بیاندازد. هدف این بود که جایگاه خود را در بازار آمریکا محکم کنند، اما کیفیت پایین موتورسیکلتهایشان تقریباً باعث تعطیلی شرکت شد. این اتفاق حاکی از آن است که سیاستهای عمدی همیشه موفق نیستند. درواقع علیرغم تلاشهای فراوان، هیچ چیز طبق نقشه پیش نرفت!
در این شرایط سیاست در حال ظهور با استفاده از «فرصتهای پیشبینی نشده» به کار میآید. این نوع سیاستها معمولاً در پی بهکارگیری سیاست عمدی به وجود میآیند.
هوندا سیاست در حال ظهور خود در آمریکا را تصادفاً پیدا کرد. این شرکت به همراه موتورسیکلتهای بزرگ، نمونههای کوچکتری به نام super cub را برای استفاده کارمندانش به آمریکا ارسال کرد. وقتی کارمندان این شرکت با استفاده از این موتورسیکلتها در خیابانهای لسآنجلس رفتوآمد میکردند، مردم شیفته این موتورها شدند و همین باعث ایجاد تقاضای عموم برای موتورسیکلتهای super cup شد. در نتیجه هوندا سیاست در حال ظهور فروش موتورهای کوچک در مقیاس بالا را با آغوش باز پذیرفت و به همین ترتیب تجارت خود در آمریکا را نجات داد.
زندگی شما تجارت شماست
در نگاه اول وقتی از منابع صحبت میکنیم منظورمان آنهایی است که تجارت محور هستند: داراییها، استعداد کارمندان، منابع مالی و غیره. اما این برداشتی محدود است. برای اینکه برداشت بهتری از استفاده مناسبتر از منابع داشته باشیم، ابتدا باید تعریف منابع را بسط دهیم.
به موضوعات مهم و با ارزشی مانند پیوندهای خانوادگی، دوستیهای باارزش و سلامت فیزیکی فکر کنید. میتوان گفت که این جنبهها از زندگی هم «تجارت» محسوب میشوند و منابع مصرفی ما در آنها، زمان، انرژی، مهارت و سرمایه هستند.
درست مانند تجارت واقعی، در تجارت زندگی هم منابع محدود هستند. از آنجایی که هدفهای بسیاری در زندگی داریم باید اولویتهای خود را مدیریت کنیم.
استفاده از تمام منابع برای تنها یک هدف میتواند وسوسهکننده باشد و برای خیلی از افراد این یک هدف همان شغلشان است. اما صرف کردن وقت و انرژیمان برای دیگر مسائلی که برایمان ارزشمند هستند هم ضروری است.
وقتی فرآیند تخصیص منابع شخصی را تحت کنترل گرفتید، میتوانید از اشتباه صرف کردن همه منابع برای شغلتان جلوگیری نمایید.
یک راه برای انجام این کار تجدید نظر در معیاری است که معمولاً براساس آن زمان خود را تخصیص میدهیم. به جای اینکه به طور خودکار تمام زمان خود را صرف یک پروژه کاری کنید، ابتدا بررسی کنید که آیا این پروژه در حال حاضر مهمترین مسئله در زندگی شماست یا چیزهای دیگری هم هستند که ارزش تخصیص زمان را دارند؛ مانند خانواده یا سلامتی.
اولویت دادن به پاداشهای آنی در مقایسه با منافع بلندمدت، بهخصوص برای افراد حرفهای موفق، اشتباهی رایج است. متمرکزشدن بیش از حد روی یک ترفیع یا پاداش آینده کاری ساده است.
رضایتی که این موارد تولید میکنند آنی و کوتاهمدت است. اهداف بلندمدت مانند وظیفه تربیت خوب فرزندان هر چند تدریجی و چالشبرانگیز هستند، اما پاداش ارزشمندی به ارمغان خواهند آورد که تا آخر عمر همراه شماست.
ارزشمندترین چیز در زندگی انسان چیست؟
روابط شما با خانواده و دوستان مهمترین منابع شادی هستند
شاید تصور کنید تلاشی که صرف موفقیتهای زندگی کردهاید ارزشمندترین چیز در زندگیتان است. اما تلاشی که وقف خانواده میکنید هم پاداشهایی به ارمغان میآورد. فرق این نوع پاداش با پاداش کاری این است که شاید برای سالها مخفی بماند. متأسفانه عدم توجه کافی و تلاش برای هدفی بلندمدت باعث میشود این پاداشها پرورانده نشوند.
چیزی که یک رابطه به آن نیاز دارد مراقبت و توجه دائم است. به دو دلیل فراهم کردن شرایط مراقبت و توجه دائم دشوار است.
اول اینکه ما همیشه وسوسه میشویم تمام منابع خود را صرف وظیفهای کنیم که پاداش فوری دارد، مانند شغلمان؛ ظرف یک ماه حقوق به حسابمان واریز میشود! به جای اینکه نیمساعت اضافهکاری کنید میتوانید با خانواده خود وقت بگذرانید. اما افراد و پروژههایی که اغلب در کار نیازمند توجه شما هستند به همراه وعده پول میتوانند به سرعت فکر خانواده را از سرتان خارج کنند.
دلیل دوم این است که افرادی مانند اعضای خانواده و دوستان که با آنها رابطه عمیقی دارید به ندرت نیاز به توجه را با شما مطرح میکنند، در عوض بدون اعتراض از شغلتان حمایت میکنند.
اما به یاد داشته باشید صرفاً به این خاطر است که نمیخواهند وقتتان را بگیرند، نه بهاین معنی که به آن نیاز ندارند.
روابط خانوادگی به نوعی نشانگر یک تناقض هستند. حتی وقتی ظاهراً لازم نباشد، نیازمند تعهد متداوم هستند. خیلیها فکر میکنند که میتوانند بیتوجهیهای خود در قبال کسانی که دوستشان دارند را با توجه بیشتر در آینده جبران کنند.
در آخر اینکه تنها خانوادهتان نیست که به شما نیاز دارد؛ بالاخره زمانی هم شما نیاز خواهید داشت که به آنها تکیه کنید. اگر حالا این روابط را نادیده بگیرید، این ریسک به وجود میآید که حمایتی را که به آن نیاز دارید از دست بدهید؛ درست زمانی که بیشتر از همیشه محتاج آن هستید.
چطور عزیزانمان را شادکنیم؟
شهود و همدلی کمک میکند عزیزانمان را شاد کنیم
اغلب به نظر میآید شرکتها بهقدری متمرکز بر فروش محصولاتشان هستند که نیازهای واقعی مشتری را فراموش میکنند. متأسفانه خیلی از افراد همین رویکرد را در برخورد با روابط دارند.
چه خانواده مطرح باشد چه تجارت، باید نیازهای دیگران را درک و برآورده کرد. این کار به هیچ وجه ساده نیست. چیزهایی که میتوانند شما را در این مسیر کمککننده «شهود» و «همدلی» هستند.
یک ازدواج زمانی موفق است که هرکدام از طرفین انتظارات یکدیگر را درک و برآورده کنند. اما استفاده از همدلی و شهود در درک این نیازها نیازمند تمرین و تکرار است.
بهعنوان مثال، مردی یک روز به خانه میآید و میبیند آشپزخانه به هم ریخته است. با استفاده از شهود خود فرض میکند همسرش روز سختی را پشت سر گذاشته و تصمیم میگیرد آشپزخانه را مرتب کند. از آنجایی که توقع داشته مورد قدردانی قرار بگیرد وقتی میبیند همسرش همچنان ناراحت است متعجب میشود.
همسرش به او میگوید که نگهداری از دو فرزند بینهایت سخت است، چون در طول روز قادر نیست با کس دیگری صحبت کند. چیزی که بیشتر از همه به آن نیاز داشت این بود که همسرش خیلی راحت به حرفهای او گوش کند. در این مورد، شهود ابتدایی این شوهر دقیق نبود. اما از طریق این تجربه بهتر خواهد دانست که در آینده چگونه پاسخگوی نیازهای همسرش باشد.
روش دیگری که از طریق آن میتوانید رابطه خود را بهبود بخشید این است که آن را یک شغل در نظر بگیرید.
یک سوال کلیدی این است: «چه کاری است که خانواده، دوست یا همسرم بیشتر از همه میخواهند آن را انجام دهم؟»
برای نمونه شرکت سوئدی لوازم خانگی IKEA را در نظر بگیرید. چیزی که مشتریان این شرکت نیاز دارند سرعت در تهیه لوازم خانگی با هزینه کمتر است. بنابراین کار IKEA این است که این نیاز را به طور موثر برآورده کند. به همین دلیل است که لوازم خانگی بهخصوصی نمیفروشد.
مشتریان IKEA به این دلیل که نیازهایشان برآورده میشود به این شرکت وفادار باقی میماندند. روابط هم از همین مسئله پیروی میکنند، اگر انتظارات عزیزانتان را برآورده کنید، به شما وفادار خواهند ماند.
چگونه فرزندانمان را تربیت کنیم؟
اجازه دهید فرزندان از اشتباهاتشان درس بگیرند و از رفتار خوبشان لذت ببرند
در بین تمام کارهایی که در زندگی دارید، تربیت کردن فرزندانتان یکی از مهمترینهاست. این بدان معنی نیست که همه چیز را به راحتی به آنها یا دهید، بلکه باید با در اختیار گذاشتن ابزارها اجازه دهید خودشان بیاموزند.
بهترین روشی که کودکان میتوانند ارزشهای خود را بسازند این است که به آنها اجازه دهیم بهطور مستقل با چالشها مواجه شده و راه حل بیابند.
از جمله چنین چالشهایی میتوان به موارد روبهرو اشاره کرد: کنارآمدن با یک معلم سختگیر، دستوپنجه نرمکردن با یک ورزش جدید و چانه زدن با گروهها و قلدرهای مدرسه. روبهرو کردن کودکان با مشکلات از سن کم باعث میشود اعتماد به نفسشان بیشتر شود.
شاید برایتان خیلی خوشایند نباشد که فرزندانتان بهتنهایی اهدافشان را دنبال کنند و حتی شاید مانع آنها هم شوید. نترسید و بگذارید شکست بخورند اما فراموش نکنید پس از شکست کنارشان باشید و حمایتی که نیاز دارند را برایشان فراهم کنید. در این صورت از شکست خود درس میگیرند و رشد میکنند.
یکی دیگر از وظایف ضروری والدین به کار بردن یک فرهنگ خانوادگی سالم است. بنیان این فرهنگ ارزشهای خانوادگی هستند؛ چارچوبهایی غیررسمی اما بسیار تأثیرگذار که میتوانند چراغ راه فرزندانتان هنگام مواجهشدن با چالشها باشند حتی هنگامیکه بزرگ شدهاند.
برای خلق یک فرهنگ خانوادگی، تصور آن شبیه «خلبان خودکار» میتواند مفید باشد. در واقع وقتی طرح و برنامه فرهنگ خانوادگی نوشته شود، خودش میتواند خود را مدیریت کند.
فرض کنیم میخواهید خانوادهتان به مهربانی معروف باشد. میتوانید این ارزش را با استفاده از هر فرصتی جهت تأکید بر اهمیت آن نهادینه کنید. این فرصت میتواند بهسادگی یک صحبت با فرزندتان در مورد زورگویی در حیاط مدرسه، یا تحسین فرزندتان وقتی حرکتی دلسوزانه انجام میدهد باشد. در این صورت مهربانی در قلب فرهنگ خانوادگی جای میگیرد.
تربیت فرزندان صرفاً شامل کنترل رفتار بد آنها نیست. اینکه تنها رفتار بد فرزندان را کنترل کنید، در مقایسه با رویکردی که خوبی خانواده در تعاملات روزانه را تحسین میکند. اثربخشی کمتری دارد. مجموعه ارزشهایی که در پی رویکرد تحسین میآیند محکم و استوار بوده و قادرند در برابر هر چالشی مقاومت کنند.
یکپارچگی نیازمند چیست؟
قربانیکردن یکپارچگی میتواند شما را وارد مسیر خطرناکی کند!
زندگی یکپارچه یعنی چه؟ این نوع زندگی تنها مربوط به تصمیمگیری هنگام رویارویی با چالشی اخلاقی و پرماجرا نیست. در عوض، یکپارچگی برآمده از تصمیماتی است که هر روز میگیریم. در این حالت یکپارچگی نیازمند خودآگاهی مداوم است.
در زندگی یکپارچه باید نسبت به «تله تفکر حاشیهای» آگاه باشیم. نمونه خطر تفکر حاشیهای را میتوان در شرکت کرایه دیویدی بلاکباستر مشاهده کرد.
بلاکباستر شرکت کرایه دیویدی از حضور شرکت رقیبش یعنی نتفلیکس که یک شرکت نوآورانه کرایه فیلم آنلاین است آگاه بود، اما با توجه به آگاهی از شرایط، آن را تهدید به حساب نیاورد. به همین خاطر دلیلی نداشت که تجارت خود را گسترش دهد و قابلیت پرداخت کرایه فیلمهای خود را از طریق پست هم فراهم سازد.
اما درست زمانی که بلاکباستر در مقابل نوآوری رقیبش هیچ کاری انجام نداد، نتفلیکس همه رقبا را از زمین به در کرد. اگرچه بلاکباستر از سودهای حاشیهای برای حرکت با نوآوری رقیبش خودداری کرد، اما در نهایت هزینه ضعف مدیریت خود را پرداخت و شکست خورد.
تمرکز روی هزینههای حاشیهای هنگام مواجه با تصمیمات تجاری میتواند فاجعه به بار آورد. وقتی رفتار مبتنی بر اخلاق شخص در میان باشد، تفکر حاشیهای خطرناکتر هم میشود. در این شرایط، فارغ از هر موقعیتی که در آن قرار داریم، تصمیمنگرفتن با فکری مخشوش کاملاً ضروری است.
تا بهحال تصمیمی گرفتهاید که برخلاف باورهایتان باشد، اما آن را اینگونه توجیه کنید: «همین یک بار است دیگر»؟ در ادامه مثالی واقعی میبینید که نشان میدهد این استثناها چقدر ممکن است آسیبزننده باشند.
نیک لیسون یک دلال سهام بود که تفکر حاشیهای وی منجر به سقوط بانک بِیرینگز، یک بانک بازرگانی انگلیسی شد. پس از اینکه لیسون در یکی از معاملههایش ضرر کرد، با خود تصمیم گرفت «فقط همین یک دفعه» این ضرر را در یک حساب تجاری که کنترل نمیشد پنهان کند.
همینطور که لیسون تلاش میکرد بر اقدامات سهلانگارانه خود سرپوش بگذارد، دچار تفکرات حاشیهای بیشتری شد و طولی نکشید که در انبوهی از جعل اسناد و دستانداختن حسابرسان گیر افتاد و در نهایت منجر به ضرری 1.3 میلیارد دلاری شد. لیسون دستگیر و به زندان فرستاده شد، بانک بِیرینگز پس از اعلام ورشکستگی توست یکی از رقبا به قیمت تنها یک پوند (453 گرم) نقره استرلینگ (نقره تمامعیار) خریداری شد!
ارسال نظر
0دیدگاه
لطفاً پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی، تبلیغ، لینک باشد منتشر نشده و حذف می شوند.
خبر خوب اینکه در مقالات آموزشی مطالب زندگینامه افراد ثروتمند دنیا، خلاصه کتاب مدیریتی برای مدیران و مصاحبه های اختصاصی با کارآفرینان برتر ایران را برای مدیریت کسب و کار خودتان برایتان قرارداده ایم.
دیدن نظرات بیشتر
تعداد کل نظرات: 0 نفر


چک لیست های زندگی جدید
هر روز چک لیست های جدید برای شما آماده و منتشر میکنیم.