موقعیت شما در سایت:
خلاصه کتاب قطار وحشت کارآفرینی
خلاصه کتاب قطار وحشت کارآفرینی
0 نظر
0 لایک
224 بازدید
تاریخ انتشار: 1402/02/10
توضیحات
چگونه نترسیم و سوار قطار وحشت کارآفرینی شویم؟ در این پست خلاصه کتاب قطار وحشت کارآفرینی و اینکه چطور یک کارآفرین موفق شوید را برایتان شرح داده ایم.
چگونه سوار قطار وحشت کارآفرینی شویم؟
مقدمه
فصل اول : قدی که احتیاج است
چهار کلید روشنایی برای روشن کردن علاقه
1: به کاری که میکنید علاقه به خرج دهید
2: به دلیل انجام یک کار علاقه به خرج دهید
3: به شیوهی انجام یک کار علاقه به خرج دهید
4: به این که برای چه کسی کار میکنید علاقه به خرج دهید
باید علت مبارزهتان را پیدا کنید
قطار وحشت منتظر شماست!
استعداد مهم تر است یا کار سخت؟
فصل دوم :کمربند ایمنی
چگونه ماهیت دیوانهمان را بپذیریم؟
1. جلوگیری از اینکه دوستتان داشته باشند
2. خندهدار شوید
3. موفقیت را تعریف کنید
4. احساستان را کنترل کنید
5. دورهی نقاهت را کم کنید
فصل سوم: به موتور سوخترسانی کنید
فصل چهارم: پرکردن صندلیهای خالی
سه قانون استادانه استخدام:
قانون1: بدانید چه میخواهید
قانون2: بدانید چه میخواهند
فصل پنجم: سواری در صندلی جلو
چهار اصل متمایزکننده رهبران عالی :
1. رهبر کسب و کار سرعت را تعیین میکند
2. رهبرکاری را که متدوال نیست انجام میدهد
3. رهبرباعث رشد بقیه می شود
4. رهبر به بقیهی اجازهی رهبری میدهد
فصل ششم: سرعت گرفتن
1. کارهای حیاتی شما
2. اولویتهای حیاتی شما
3. معیارهای حیاتی شما
4. پیشرفتهای حیاتی شما
قدم اول: شناسایی
قدم دوم: سرمایه گذاری
قدم سوم: بشور و بپوش
فصل هفتم: دستها بالا
6 ترفند مغزی برای غلبه بر ترس:
فرد موفق کسی است که شکست را تجربه کرده است. بروید و شکست بخورید. فصل هشتم: به دوربین لبخند بزنید
چگونه سوار قطار وحشت کارآفرینی شویم؟
کتاب "دیوانگان ثروتساز" اصول زندگی در دوران جدید است. دورانی که در آن از عصر انبوهسازی صنعتی خبری نیست و وعدهای داده نشده که برای اشخاص، امنیت شغلی و به تبع آن امنیت زندگی فراهم آورد. به نوعی بازگشتهایم به یک قرن قبل جایی که در آن چندان از استخدامهای انبوه و جامعهی حقوق بگیر خبری نبود و نه از کار بدون ریسک با حقوق سرماه. مسئولیت زندگی به معنای واقعی و عیان بر دوش خودمان بود و این ماییم که گلیم زندگیمان را آب بیرون بکشیم.
باید نه مثل پدران که مثل پدربزرگانمان و ای بسا پدران پدربزرگانمان زندگی کنیم که در آن هر فرد، خودش یک کارفرما و کارآفرین بود و امنیت زندگی خود و خانوادهاش را برعهده داشت.تکنولوژی بار دیگر ما را به همان عصر کشانده و از حباب عصر صنعتی فاصلهمان داده. در این میان تنها کسانی موفق خواهند بود که فنون زندگی در اثر جدید را بدانند و به کار ببندند و فکر نکنند که آسمان همیشه این رنگی است.
حالا قرار است هر کداممان کارآفرین باشیم و کارآفرینی با تشبیه دارن هاردی، شبیه سوار شدن بر قطار وحشت شهربازیهاست که در نهان، ریسک شیرینی در خود دارد و اوج و فرودهایش همان ساختن مفهوم حقیقی و قهرمانانهی زندگی برای هر فرد است.
دارن هاردی نویسندهی کتاب اثرمرکب این بار در کتاب سال 2015 خود فنون زندگی در دوران جدید را با هوشمندی و در قالب مسیر پرپیچ و خم کارآفرینی و داستانهای واقعی و جذاب آن به ما نمایانده است.
چه کارآفرین باشید چه کارمند، کتاب دارن هاردی، کتاب راهنمای شما در زندگی حرفهای است. شما مسافر این دوران هستید و این کتاب هم فنون یک زندگی سرشار و موفق را در همین دوران به شما نشان میدهد. پس این شما و این هم کتابی سراسر خواندنی.
"همهی انسانها کارآفرین هستند. وقتی ما در غار زندگی میکردیم همگی برای خودمان کار میکردیم، غذا پیدا میکردیم، خودمان را سیر میکردیم، تاریخ بشریت این گونه آغاز شد. وقتی تمدن به وجود آمد این ویژگی را سرکوب کردیم. به کارگر تبدیل شدیم چون به ما القا کردند «شما کارگر هستید». فراموش کردیم ما کارآفرین هستیم". محمدیونس
مقدمه
قبلا امکان نداشت یک آدم متوسط بدون امتیاز خاص، تحصیلات ویژه، آموزش، ثروت قبلی یا ارتباطات موقعیتهای نامحدود و فراوانی اقتصادی داشته باشد ولی الان میشود. اولین نقطهی قطار وحشت کارآفرینی همین الان است و این یک انتخاب خواهد بود انتخابی که بر عهده خودتان است.
میتوانید یکی از میلیونرهای جدید شوید، چی مانعتان میشود؟ دوستانتان؟ خانوادهتان؟ همکارانتان؟ یا شاید خودتان مانع هستید؟ ترس یا نداشتن امنیت مالی مانعتان است؟ نداشتن پول یا زمان کافی چطور؟ یا شاید صدایی در سرتان میپیچد و مدام میگوید که شما هیچ وقت موفق نمیشوید؟
همهی ما میتوانیم کارآفرین باشیم. این کتاب آموزش راندن قطار وحشت کارآفرینی است.
“عشق کار دنیا را پیش نمیبرد، عشق چیزی است که ادامهی مسیر را ارزشمند میکند”
فرانکین پی جونز
فصل اول : قدی که احتیاج است
اولین و مهمترین عامل در ساخت کسب و کار موفق این است که باید عاشق باشید. اگرعشق نباشد، هیچ چیز نخواهد بود. یا آن را دوست بدار یا چیز دیگری را !!!
اگر دیوانهوار عاشق کارتان نباشید، موفق نمیشوید، تسلیم میشوید و هیچ کس مقصرتان نمیداند. قبل از همه باید علاقهمان را در کسب و کار پیدا کنیم.
نمیتوانی علاقهات را پیدا کنی؟ زیر صندلی ماشینات را گشتهای؟ پایین کوسنهای مبل خانهات را چطور؟ زیر تختت چطور؟ یعنی چی که نمیتوانی علاقهات را پیدا کنی؟
علاقه چیزی نیست که پیدا کنید یا کشف کنید، علاقه از قبل در وجودتان است. علاقه مثل جریان برق است. در کلید لامپ همیشه آنجاست.
چهار کلید روشنایی برای روشن کردن علاقه
1: به کاری که میکنید علاقه به خرج دهید
علاقهتان را نسبت به کاری که انجام میدهید بیش از حد رمانتیک نکنید این کار قرار است 95 درصد مواقع برای ما ناخوشایند باشد اما آن 5 درصد دیگر خیلی محشر است.
2: به دلیل انجام یک کار علاقه به خرج دهید
من کاری که انجام میدهم را دوست ندارم ولی مطمعن هستم دلیل انجاماش را دوست دارم. جدی میگویم، چیزی که مجبور به انجامش هستم اغلب مواقع به درد نخور است، فرودگاهها، تاکسیها، قرارهای ملاقات، موعد تحویل کاری و ...
ولی من دوست دارم نور امید، موفقیت و فراوانی را در جامعهای ایجاد کنم که پر است از تاریکی، ترس و قحطی و...
این همان چیزی است که هر صبح از خواب بیدارم میکند. هر چه قدر هم کاری که آن روز باید انجام دهم سخت و دردناک باشد.
3: به شیوهی انجام یک کار علاقه به خرج دهید
این کلید را خیلی دوست دارم چون نسبت به بقیه کلیدها چالش بیشتری دارد. علاقه نشان دادن به کاری که میکنید یا دلیل انجامش کار راحتتری هست. ولی علاقه نشان دادن به شیوهی انجام کار ناخوشایندترین کارها چطور؟ راحت نیست.
4: به این که برای چه کسی کار میکنید علاقه به خرج دهید
مارتین لوتر کینگ: «اگر چیزی را پیدا نکردهاید که حاضر باشید برای آن جان دهید به درد زندگی نمیخورید».
اگر خیلی ساده تمرکز ذهنتان را روی این مساله بگذارید که با آنچه انجام میدهید و دلیل و شیوهی انجامش به چه کسی خدمت میکنید خیلی زود علاقهتان به وجود میآید.کلید روشن میشود وکل فرآیند معنای بهتری پیدا میکند.
باید علت مبارزهتان را پیدا کنید
یکی از بهترین روزهای زندگیتان میتواند روزی باشد که علت مبارزهتان را پیدا میکنید. وقتی به خودتان میگویید”خسته شدم دیگر کافی است” و میایستید و مقابله میکنید.
پس شما را با این ایده به چالش میکشم: برای چی حاضرید مبارزه کنید؟
هر روز عامل تحریک قلبتان را پیدا کنید تا کمی عمیقتر و طولانیتر جلو بروید و سختتر مبارزه کنید.
برای چی مبارزه میکنید؟
دیوید فاستر: ”اگر دلتان میخواهد صبح یک روز تعطیل در جایی غیر از محل کارتان مشغول باشید پس احتمالا کار نامناسبی را انجام میدهید یا دید خوبی به آن کار ندارید”
پس حالا از خودتان بپرسید: صبح روزهای تعطیل کجایید؟
قطار وحشت منتظر شماست!
نمیخواهم در این کتاب، از پیشرفت و و ارتقاع منعتان کنم.کارآفرینی سخت است. راهاندازی کسب و کار، شما را به چالش میکشد. میخواهم شما را هل بدهم جلو. ولی این موضوع را بدانید: این کار ممکن است. ازآن بهتر، این کار برای شما ممکن است.
عاشق کارتان هستید؟ وسواسی هستید؟ باید باشید.
استعداد مهم تر است یا کار سخت؟
میخواهید 10 هزار ساعت وقت روی کارتان بگذارید؟ و چیزی را که انتخاب کردهاید، باور دارید تا بتوانید هر دقیقه از آن را ساعتها دنبال کنید؟ میخواهید سختکوشانهتر کار کنید، متمرکزتر باشید، توجه عمیقتری کنید و کارتان را طولانیتر، منظمتر و با نظم و جدیت بیشتری نسبت به بقیه انجام دهید؟
این موارد برای رسیدن به موفقیت در قطار وحشت کارآفرینی لازم هستند. اگر این ویژگیها را دارید تبربک میگویم. قدتان برای سوار شدن استاندارد است. حتی میتوانید از صف بزنید جلو! درها باز هستند و قطار منتظر شماست.
بروید داخل قطار! میخواهیم حرکت کنیم!
"روحهای بزرگ همیشه با مخالفت شدید ذهنهای کوچک رو به رو میشوند."
آلبرت انیشتن
شما دیوانه هستید، درست است، دیوانه. من هم این جوریام. ناراحت نشوید. این یک جور تحسین است.
فصل دوم :کمربند ایمنی
بگذارید دیوانه را تعریف کنیم:
دیوانه (اسم): شخصی که نسبت به موضوع مشخصی وسواس زیاد و علاقهی غیرعادی دارد.
بیایید معمولی را معنی کنیم:
معمولی (صفت): مطابق با استاندارد یا نوع رایج، عادی
مردم معمولی به انتخابهای کارآفرینی شما (دیوانهها) خرده میگیرند به امید این که دوباره برگردانندتان به جمع خودشان و احساس بهتری نسبت به خودشان پیدا کنند.
خب بله. آنها شما را صدا میزنند: دیوانه و این خوب است.
خب سلام دیوانهها! خوش آمدید به نمایش دیوانهها!
خبر خوب این که برای ملحق شدن به نمایش دیوانهها لازم نیست شمشیر قورت دهید یا از نفسهایتان آتش بیرون بزند.(البته مگر این که شغلتان راهاندازی سیرک باشد.)
خبر بد این که دیوانه بودن میتواند اوایل دردناک باشد.
یکی از چیزهایی که معمولاً با آن مواجه میشوید و قطعاً دردناک است مقابله کردن مردم با شما است.
چرا مردم با شما مقابله میکنند؟
به دو دلیل:
1. شما باعث میشوید بد به نظر برسند. وقتی شما تصمیم میگیرید از این شرایط بیرون بیایید آنها نیز باید همین کار را بکنند که شما میکنید ولی آنها میترسند، در نتیجه مسخرهتان میکنند ، زور میزنند تا کاری کنند شما تسلیم شوید.
2. به اندازهی شما شجاع نیستند. آنها نمیتوانند امنیت شرکتی، یعنی پرداختی کارمندی و مزایای ضعیفاش را رها کنند. مردم بخاطر شجاعتتان آزارتان نمیدهند، خودشان را بخاطر بزدلی سرزنش میکنند.
بقول گاندی: ”روز اول نادیدهتان میگیرند، بعد به شما میخندند بعد با شما مبارزه میکنند و در نهایت شمایید که برنده میشوید.”
دیوانگان موفق میشوند چون وارثان زمین اند.
چگونه ماهیت دیوانهمان را بپذیریم؟
1. جلوگیری از اینکه دوستتان داشته باشند
اگر تا اندازهای که میخواهید از نردبان موفقیت بالا نرفتهاید شاید به این خاطر است که میگویید نکند مردم از شما بدشان بیاید؟ موضوع را اینجوری بشنوید: اگر همهی آدمهای دورو برتان دوستتان دارند کار شاقی نکردهاید. وقتی دیگر نخواهید مثل بقیه باشید آنها هم از دوست داشتنتان دست میکشند.
2. خندهدار شوید
همان طور که گاندی گفت: مردم اول به آدمهای انقلابی، موفق و خارقالعاده و نمونهها میخندند، بنابراین اگر به رویا، دیدگاه یا برنامهتان اعتقاد دارید نگذارید نیشخندها و انگشتهایی که نشانتان میدهند بترساندتان.
دوستان و خانوادهتان به شما خندیدهاند؟ خودتان را یک دوست خوب فرض کنید. نگاهی به لیست زیر بندازید اینها کسانی بودهاند که بقیه مسخرهشان کردهاند: مارتین لوترکینگ، بن هوگان، استیو جابز، ریچارد برانسون، آبراهام لینکن، برادران رایت، محمدعلی کلی، آلبرت انیشیتن، بیل گیتس و…
این لسیت ادامه دارد. وقتش رسیده خندهی بقیه را با آغوش باز بپذیریم. اگر هیچ کس مسخرهتان نمیکند و نمیخندد، پس شما هم هنوز ایدهی انقلابی و تغییردهنده ای ندارید یا میترسید با دنیا مطرحش کنید. خب ما قرار است همه چیز را تغییر دهیم. حواستان به چیزی که گاندی گفت باشد، چون این شما هستید که آخر کار میخندید!
3. موفقیت را تعریف کنید
ما کلی از زندگی را دنبال موفقیت میرویم ولی مطمعن نیستیم به اندازهی کافی وقت گذاشته باشیم تا از خودمان بپرسیم "موفقیت برای من یعنی چی؟" تا حالا این سوال را ازخودتان پرسیدهاید؟ واقعا جوابتان را روی کاغذ آوردهاید؟
حدس میزنم جوابتان منفی است و شما تنها نیستید، متاسفانه اغلب ما حتی تا حالا این سوال را از خودمان نپرسیدهایم چه برسد به این که جواب هم داده باشیم.
دوست و آشنا را فراموش کنید، از خودتان بپرسید موفقیت برای من یعنی چی؟ چی واقعاً من را خوشحال میکند؟ چه موقع رضایت بیشتری دارم؟ این سوال را از عمق وجودتان جواب دهید.
4. احساستان را کنترل کنید
نظرات بقیه چقدر برایتان مهم است؟ در بیشتر مواقع کنترل کردن احساسات یعنی آن نظرات مهم نیستند. کنترل احساسات فوری باعث از بین رفتن اضطراب، نگرانی و ترس میشود. از نظر احساسی رهایی بخش است ولی اثرش روی کسب و کارتان از این هم عمیقتر است.
5. دورهی نقاهت را کم کنید
قرار است در قطار وحشت کارآفرینی شکست، عقب نشینی، ناامیدی و موانع را تجربه کنید. کل این چیزها الزامی و بله دردناک است هستند. ولی دردشان مشکلی هم به وجود نمیآورد. شما بارها شکست میخورید فرقش این است که چقدر طول میکشد برگردید به حالت قبلی.
فصل سوم: به موتور سوخترسانی کنید
فروش و بازاریابی حیرت انگیز: چه دلتان بخواهد چه نخواهد تنها چیزی که مشخص میکند کسب و کارتان موفق شده یا به شدت شکست خورده فروش است.
این جوری برایتان بگویم"10 درصد موفقیت نهایی یک محصول یا خدمات به کیفیتاش و نود درصدش به فروش بستگی دارد". پس درست انتخاب کنید هیچ غولی نمیخواهید، این دنیای واقعی است و چه بخواهید چه نخواهید فروش پادشاهی میکند.
آن کسی که میداند چگونه یک مشتری را به چنگ آورد، نگه دارد و بیش ترش کند کسی است که بیشتر از همه پول در میآورد. نقطه تمام. باید از لحظهی روشن شدن کامپیوترتان در اول روز تا اخرین گرهی شل کراواتی که در مسیر خانه سفت میکنید مشغول فروش باشید. نباید از این قضیه فرار کنید.
فروش، فقط فروش محصول نیست. فروش ایدههای بزرگتان، طرز نگرشتان و…
از این به بعد فروش شغل شمارهی یک شماست. در یک کسب و کار همه چیز با فروش شروع میشود، همه چیز با فروش حفظ میشود، هه چیز با فروش تمام میشود. هیچ امنیتی در مسیر کارآفرینی نیست. تنها قانون بیمهی شما این است که چیزی بفروشید. تا چیزی نفروشید کسب و کاری ندارید.
همهی ما مشغول فروشیم. تمام روز و هر روز. وقتی میشنومم کسی میگوید:”من فروشنده نیستم” همیشه باید اول کمی بخندم بعد آنها شروع میکنند 10 دقیقه جزئیات دلایلشان را میگویند و این حقیقت را به من میفروشند که در فروش خوب نیستند. خودتان را گول نزنید همه میفروشند حتی شما. پس روی عضلهی فروشتان کار کنید تا قویتر شود.
“اگر هرکدام از ما آدمهایی را استخدام کنیم که کوچکتر از ما باشند، به شرکتی پر از کوتولهها تبدیل میشویم. ولی اگر هرکدام از ما آدم هایی بزرگتر از خودمان را به کار گیریم، تبدیل میشویم به شرکت غولها.” دیوید اگیلوی
فصل چهارم: پرکردن صندلیهای خالی
یکی از سریعترین و رایجترین راههای از مسیر خارج کردن قطار وحشت کارآفرینی و فرستادن آن به سمت مرگ آتشین، این است که آدمهای نادرستی را استخدام کنید و نگه دارید. برعکس همانطور که استیوجابز گفته:”تنها راه تسلط بر صنعت، کامل کردن ماموریت بزرگ و اثرگذاری روی دنیا این است که یاد بگیرید چگونه استخدام کنید، آدمها را نگه دارید و بهترین را از با استعدادترینها بکشید بیرون.”
مهم نیست چه کسی هستید یا شرکتتان چقدر بزرگ است(یا نیست)پیدا کردن آدمهای کامل برای ملحق شدن به شما در این مسیر کار راحتی نیست و متاسفانه برای ما کارآفرینها سخت هم هست. وقتی موقع پرکردن قطار وحشت با اشخاص میرسد. خوب به اندازهی کافی خوب نیست تنها گزینهتان استخدام عالیهاست وگرنه در این قطار حالت تهوع میگیرید. چون کارمندان درجه یک و عالی درجه یکها را جذب میکنند. درجه دوها درجه سهها را جذب میکنند.
کسب و کارتان با سود و زیان و ترازنامه معنی نمیشوند. آنها نه سیستم هستند نه فرآیند، نه تاکتیک، نه استراتژی، نه محصولات.کسب و کار یعنی آدمها.
وقتی قرار است افراد را استخدام کنید به دنبال چه ویژگیهایی هستید؟ مشتاق؟ مقاوم؟ شجاع؟ متعهد؟
چه میخواهید؟ بنشینید و لیستی تهیه کنید و شروع به جستجو کنید. اگر نمیدانید چه میخواهید نمیتوانید پیدایش کنید.
سه قانون استادانه استخدام:
قانون1: بدانید چه میخواهید
- دنبال کسانی باشید که از شما بهتر باشند.
- دنبال کسانی باشید که با شخصیت و منظم باشند.
دنبال کسانی باشید که مثل شما عاشق کارتان باشند و شرکت را از خود بدانند.
قانون2: بدانید چه میخواهند
مردم چیزی را که فکر میکنید میخواهند نمیخواهند، عالیها دنبال چیزهای دیگری هستند.
• عالیها میخواهند با عالیها کار کنند.
• عالیها میخواهند بخشی از چیزی عالی باشند. کاری که به هیجان شان آورد و ارضایشان کند.
• عالیها موقعیتی برای پیشرفت میخواهند. محتاج صعود و هدفی خاص هستند.
• مردم میخواهند در سازمانهایی باشند که برای رشد و توسعهی کارکنانش سرمایهگذاری میکند.
• و البته عالیها میخواهند در ازای کار عالی که ارائه میدهند پول خوبی بگیرند.
توجه کردید که چی در این لیست قرار دارد و مهم است؟ پول ته لیست قرار دارد. پول اولین عامل انگیزه بخش درجه یکها نیست. پس اگر اهداف جاهطلبانه دارید درجه یکها را استخدام کنید. حالا که درجه یکها را استخدام کردید روی صندلی جلو قطار بنشینید و حالا وقت رهبری کردن شماست.
"رهبری کسب و کاریعنی توان بیرون کشیدن موفقیتهای خارق العاده از آدمهای معمولی"
برایان تریسی
فصل پنجم: سواری در صندلی جلو
شما به عنوان مدیرعامل مهمترین عاملی که باید مدیریت کنید خودتان است. توانایی مدیریتتان بیشترین محدودیت در مسیر رسیدن به خواستههای تجاریتان است. این همان مهارتی است که مشخص میکند آیا میتوانید این قطار وحشت را به یک موشک تبدیل کنید یا نه؟
شما در نهایت بعنوان رهبر یک کسب و کار، صد در صد مسئول همه چیز هستید. وقتتان را صرف سرزنش کردن نکنید.
قبلا رهبر کسب و کار مترادف بود با مدیر و رییس ولی حالا دیگر این جوری نیست. رییس با قدرت، ترس و دستور ریاست میکند.”تو این کار را میکنی، چون من گفته ام، من رییس هستم.” همه از روئسا بدشون میآید. رییس نباشید.
مدیران چطور؟ آنها سعی میکنند آدمها را با انگشترهای برنجی، کارتهای هدیه و ... به انجام کاری تشویق کنند.”اگرچیزی را که میگویم انجام دهی فلان چیز به تو میدهم.” مدیران مسخره اند، مدیر نباشید. رهبر باشید.
چهار اصل متمایزکننده رهبران عالی :
1. رهبر کسب و کار سرعت را تعیین میکند
مردم با نهایت سرعتی که میتوانند جلو نمیروند بلکه با سرعت رهبرشان حرکت میکنند، شما سرعت را تعیین میکنید. برای رهبری کسب و کار فقط باید بگویید: مرا دنبال کنید. حرکت خود را به آموزش تبدیل کنید. از بقیه بخواهید کاری را انجام دهند که خودتان قبلاً به آن عمل کردهاید.
اگر میخواهید رهبری موثری داشته باشید راه دیگری ندارید جز آنکه همان تغییری باشید که میخواهید در بقیه ببینید. افراد تیمتان به شما گوش نمیدهند بلکه مشاهدهتان میکنند.آنها همیشه در حال مشاهده هستند. الگو باشید.
2. رهبرکاری را که متدوال نیست انجام میدهد
مطمعن باشید اگر نام رهبر کسب و کار را یدک بکشید باعث ناراحتی یک عده خواهید شد. ولی هدف کسب وکار، دوست داشته شدن نیست، رهبری کردن است. انجام کارهای درست.که کار درست، کار محبوبی نیست.
3. رهبرباعث رشد بقیه می شود
بیرون کشیدن استعداد، انگیزه و توانایی افراد تیم، وظیفهی رهبران است. همهی مردم با بخشی از تواناییهایشان کار میکنند. شما بعنوان رهبر باید بذر منحصر به فرد”برتری” را در هرکدام از اعضای تیم پیدا کنید.
4. رهبر به بقیهی اجازهی رهبری میدهد
اگر وقتتان را به انجام کارهایی بگذارید که در واقع کار مدیریتی نیستند نمیتوانید رهبر بزرگی در کسب و کار شوید. وقتی کارهای خیلی زیادی انجام دهید همزمان توانایی اصلیتان یعنی رهبری کسب وکار را افت میدهید. پس کارهایی را که میتوانند درجه یکها انجام دهند به آنها بسپارید. هرکس در سازمان شما در حال یادگیری شیوهی تفکر، عمل و واکنش شماست. پس الگو باشید.
"کارایی هیچ وقت اتفاقی نیست. بلکه همیشه نتیجهی تعهد به برتری، برنامهریزی هوشمندانه و تلاش متمرکز است”
پل.جی مییر
میدانم که اهداف بزرگ و ماموریت مهمی برای انجام دادن دارید. برای رسیدن به موفقیت باید زمان، انرژی و منابعتان را روی مهمترین مسائل(علائم حیاتی) بگذارید و حواستان را پرت مسائل کم اهمیت نکنید و به جادهی خاکی نزنید.
فصل ششم: سرعت گرفتن
کارهای حیاتی که برای رهبری خودتان تیمتان و کسب و کارتان نیاز دارید:
1. کارهای حیاتی شما
همهی کارها را خودتان نکنید فقط کارهای حیاتی را بر عهده بگیرید و تیمی عالی از بازیکنان توانا بسازید که در بقیهی مسائل فوقالعاده عمل میکنند. اگر از اهداف درآمدیتان دور شدهاید به این خاطر است که وقتتان را برای کارهای کم ارزش هدر دادهاید. همین است، تنها همین دلیل. شما به جلسهای میروید که واقعاً نیازی نیست. 20دقیقه را صرف شبکههای اجتماعی میکنید. 10 دقیقه را در راهرو با کسی حرف میزنید. از این کارها دست بکشید همین الان. پس کارهای حیاتی را شناسایی کنید و انجامشان دهید تا زندگیتان عوض شود.
2. اولویتهای حیاتی شما
هر وقت احساس فشار کردید به احتمال زیاد به خاطر نداشتن اولویتهای مشخص است. در این جا روش 3 مرحلهای وارن بافت را برای اولویتبندی میگوییم:
• تمام اولویتهایتان را بنویسید.
• آنقدر محدودشان کنید تا به 3 اولویت برسند.
• بقیهی کارهای موجود در لیست را بگذارید کنار.اگر بیش از 3 اولویت داشته باشید هیچ چیز ندارید.
3. معیارهای حیاتی شما
الان باید تصمیم بگیرید که 3 هدف بزرگ که اگر امسال بهشان برسید بی برو برگرد میشود بهترین سال زندگیتان چیست؟ فقط روی این 3 هدف تمرکز کنید. حالا برای رسیدن به این اهداف چند عادت کلیدی است که باید انجام دهید و خودتان را متعهد کنید. هرشب وظیفه بازبینی آن 3 هدف بزرگ را دارید و پنج، شش عادتی که باید در طول روز انجام دهید.
4. پیشرفتهای حیاتی شما
چند قدم برای پیش رفت:
قدم اول: شناسایی
نمیتوانید در همهی مسائل پیشرفت کنید. در این صورت هیچ پیشرفتی نخواهید کرد. روی بهبود مهارتهایی تمرکز کنید که برای رسیدن به آن 3 هدف بزرگ حیاتی هستند.
قدم دوم: سرمایه گذاری
برایان ترسی: «هر یک دلاری که برای پیشرفت شخصی سرمایهگذاری کنید، به سی دلار تبدیل خواهد شد»
بقول جیم ران: «اگر میخواهی بیشتر داشته باشی، باید بیشتر شوی، باید برای رسیدن به اهدافت پیشرفت کنی»
قدم سوم: بشور و بپوش
به خودتان به عنوان رئیس سخت بگیرید.
"خطرات زندگی نامحدود هستند و ما بین آنها امنیت وجود دارد ."
یوهان فون گوته
فصل هفتم: دستها بالا
اگر به یک کارآفرین تبدیل شوید با ترس روبه رو میشوید. قرار است وحشت کنید. قرار است هر روز با نداشتن اطمینان روبه رو شوید. هرکارآفرین بزرگی با ترس کارش را شروع میکند. ریچارد برانسون با ترس شروع کرد، بیل گیتس هم. همهی اشخاصی که روی جلد مجله موفقیت آمدهاند همینطور بودهاند.
شجاعت به معنای نبودن ترس نیست، احساس کردن ترس است و با این حال ادامه دادن. ترس، واقعی نیست یک توهم است. پدیدهای است که کاملاً در ذهنتان اتفاق میافتد.
6 ترفند مغزی برای غلبه بر ترس:
1. واقعی شوید
باید بین واقیت و رویا فرق بگذارید. سوال خوبی که میتوانید از خودتان بپرسید این است: اگر این کار را بکنم میمیرم؟ اگر جوابتان منفی بود بنابراین ترستان بی دلیل است.
2. ترس از ترس است که میترساندتان
خود ترس بیشتر از چیزهایی که از آن میترسید آزارتان نمیدهد.
3. بیست ثانیه شجاعت
قرار نیست کل روز شجاع باشید فقط 20ثانیهی اول انجام کاری را شجاعت به خرج دهید کافی است.
4. روی کارها تمرکز کنید نه نتایج
5. خودتان را به ترس عادت دهید
6. ترس را تبدیل کنید به یک موضوع تفریحی
فرد موفق کسی است که شکست را تجربه کرده است. بروید و شکست بخورید.
فصل هشتم: به دوربین لبخند بزنید
راه خودتان را بروید نه مسیر آشنایانتان را. به حرف و قلب خودتان گوش بدهید نه به جاهطلبی بقیه. نگذارید ترس، حسرت یا فشار اجتماعی درکتان را کدر کند. به کسی تبدیل شوید که خودتان میخواهید نه اینکه بقیه چی میخواهند.
اگر کسی خواست شما را برای رسیدن به قله هدف منصرف کند فریاد بزنید: «این کوه من است و میخواهم تا قله صعود کنم». شما یا من را بر فراز قلهها خواهید دید که برایتان دست تکان میدهم یا در گوشهای افتادهام و مردهام و عقبنشینی نمیکنم. این کوه من است و میخواهم تا قله صعود کنم.
ارسال نظر
0دیدگاه
لطفاً پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی، تبلیغ، لینک باشد منتشر نشده و حذف می شوند.
خبر خوب اینکه در مقالات آموزشی مطالب زندگینامه افراد ثروتمند دنیا، خلاصه کتاب مدیریتی برای مدیران و مصاحبه های اختصاصی با کارآفرینان برتر ایران را برای مدیریت کسب و کار خودتان برایتان قرارداده ایم.
دیدن نظرات بیشتر
تعداد کل نظرات: 0 نفر
چک لیست های زندگی جدید
هر روز چک لیست های جدید برای شما آماده و منتشر میکنیم.