موقعیت شما در سایت:

خلاصه کتاب قدرت عادت

خلاصه کتاب قدرت عادت

0 نظر

0 لایک

126 بازدید

تاریخ انتشار: 1402/02/11

عادت هایمان به چند دسته تقسیم می شوند؟

مغز ما دائماً در جست‌وجوی راهی برای ذخیره انرژی است. یکی از راه‌هایی که مغز برای ذخیره انرژی انتخاب می‌کند،‌ تبدیل‌کردن فعالیت‌ها به عادت است. 
مغز ما حتی کارهای نسبتاً سختی که در آغاز نیاز به تمرکز دارند، مثل پارک کردن ماشین در پارکینگ خانه را هم تبدیل به عادتی بی‌نیاز از تلاش می‌کند. 
حدود 40 درصد از اعمال روزانه‌ی افراد از روی عادات‌شان انجام می‌گیرد. 
اگر عادت را کالبدشکافی کنیم، می‌بینیم که از سه بخش؛ محرک اولیه، انجام یک کار روتین و پاداش تشکیل شده است. 
1. محرک اولیه یک عامل بیرونی است که وقتی آن را می‌بینید یا حس می‌کنید، مغزتان عادت متناسب با آن را انجام می‌دهد. به‌طور مثال وقتی آلارم گوشی‌تان به صدا درمی‌آید، چراغی در مغزتان روشن می‌شود که شما باید الان بیدار شوید. می‌توان گفت که محرک اولیه، عامل اولیه‌ای است که ما را به سمت انجام یک عادت می‌برد. 
2. انجام یک کار روتین، دومین حلقه هر عادتی است. کار روتین همان کار یا عادتی است که وقتی با یک محرک اولیه خاص روبه‌رو می‌شوید، انجام می‌دهید. مثلاً شما صبح بلند می‌شوید، به دستشویی می‌روید،‌ مسواک می‌زنید و تمام این کارها را مغزتان به‌طور خودکار انجام می‌دهد. 
3. پاداش سومین مورد است. پاداش حس موفقیتی است که به خاطر انجام دادن عادت به دست می‌آورید. در مثال بالا، پاداش می‌تواند احساس تازگی و طراوتی باشد که به‌دلیل مسواک زدن در دهان شما ایجاد می‌شود. در این حالت، عملکرد کلی مغز شما افزایش می‌یابد. زیرا مغزتان از انجام این عادت احساس خوبی دریافت کرده است. پاداش، ارتباط میان محرک اولیه و انجام کار روتین را قوت می‌بخشد. 
عادات بسیار انعطاف‌پذیر هستند. در بعضی موارد، افرادی که دچار آسیب‌های مغزی می‌شوند همچنان می‌توانند به عادات قدیمی‌شان بپردازند. این افراد حتی می‌توانند عادات جدیدی را نیز به رفتارشان اضافه کنند. دلیلش این است که یادگیری و تکرار یک عادت، در بخشی از مغز به نام عقده‌های قاعده‌ای کنترل می‌شود.
این بخش از مغز، حتی در شرایطی که دیگر بخش‌های مغز دچار آسیب جدی شده باشند، باز هم می‌تواند به فعالیت معمولش ادامه دهد. متأسفانه، این انعطاف‌پذیری معنایش این است که اگر شما عادت بدی مثل سیگارکشیدن را کنار گذاشته باشید، همیشه این امکان وجود دارد که به عادت‌تان برگردید. 


چگونه یک عادت در ما شکل می گیرد؟

فرض کنید در یک سال گذشته بعد از اتمام کارتان در مسیر بازگشت به منزل، از قنادی یک شیرینی خوشمزه می‌خرید و می‌خورید. اسمش را بگذارید جایزه‌ای برای پایان یک روز کاری سخت. همان‌طور که چند نفر از دوستان‌تان اشاره کرده‌اند، به ‌نظر می‌رسد در حال چاق شدن هستید. پس تصمیم‌ می‌گیرید تا این عادت‌تان را ترک کنید. 
فکر می‌کنید در اولین عصری که از کنار فروشگاه رد شوید چه حسی خواهید داشت؟ به احتمال قوی «فقط یک شیرینی دیگر» خواهید خورد و یا به شدت ناامید و ناراحت به خانه برمی‌گردید. کنار گذاشتن عادات بد بسیار دشوار است. چراکه شما برای گرفتن پاداش (بخش آخر هر عادتی) «اشتیاق» زیادی دارید. 


اشتیاق چیست؟

اشتیاق همان ولعی است که شما برای رسیدن به پاداشِ ناشی از انجام یک عادت دارید 

تحقیقات نشان دادند که وقتی حیوانات به چرخه‌ی ساده‌ای از محرک اولیه، انجام کار روتین و پاداش عادت می‌کنند، ذهن‌شان پیش از دستیابی به پاداش، آن را پیش‌بینی می‌کند. در نتیجه اگر به پاداش نرسند، ناامید می‌شوند. این موضوع پایه عصبی اشتیاق برای رسیدن به پاداش است. بنابراین اشتیاقِ کسب پاداش، عاملی برای انجام عادات است. 
اشتیاق، برای عادات خوب هم همین‌ نقش را ایفا می‌کند. تحقیقات نشان می‌دهند افرادی که ورزش کردن را به عادت خود تبدیل می‌کنند، اشتیاق این را دارند که پاداشی از ورزش کسب کنند. این پاداش مثلاً می‌تواند ترشح اندورفین در بدن‌شان باشد. 
این اشتیاق است که عادات ما را قدرتمندتر و محکم‌تر می‌کند. محرک اولیه و پاداش برای شکل‌گیری یک عادت در ما و پایدار ماندنش به تنهایی کافی نیستند. در دنیای تجارت نیز شرکت‌ها و بازاریاب‌ها تلاش می‌کنند تا اشتیاق‌ها و علایق مشتریان‌شان را بشناسند. همچنین آنها تمایل دارند بتوانند اشتیاق جدیدی در مشتریان‌شان ایجاد کنند. 


برای تغییر یک عادت چه کاری انجام دهیم؟

برای تغییر عادت، یک کار روتین دیگر انجام دهید

افرادی که می‌خواهند سیگار را ترک کنند، وقتی احساس نیاز به نیکوتین می‌کنند، نمی‌توانند در مقابل اشتیاق‌شان به نیکوتین مقاومت کنند. از این رو آنها می‌توانند حقه بزنند و اشتیاق‌شان به نیکوتین را از طریق دیگری غیر از سیگار ارضا کنند. 
این قانون طلایی به این معناست که برای تغییر یک عادت، محرک‌های اولیه و پاداش‌ها را نگه دارید، اما کار روتینی که انجام می‌دادید را تغییر دهید. 
یکی از مهم‌ترین سازمان‌های تغییر عادت در دنیا، از همین روش استفاده می‌کند. سازمان الکلی‌های گمنام  حدوداً به ده میلیون نفر کمک می‌کند تا بتوانند اعتیاد به الکل را ترک کنند. 
این سازمان از اعضای خود می‌خواهد که لیستی از دلایل اشتیاق‌شان به نوشیدن الکل را بنویسند. معمولاً عواملی مانند آرامش و هم‌نشینی با دیگران مهم‌تر از احساس مستی داشتن بیان می‌شود. پس از مشخص‌شدن دلیل اشتیاق افراد به مصرف الکل، این سازمان کارهای روتین جدید را به آنها معرفی می‌کند که می‌تواند همان اشتیاق را برای آنها فراهم کند. 
مثلاً به فردی که با اشتیاق رسیدن به پاداش «هم‌نشینی» الکل مصرف می‌کند، پیشنهاد می‌شود که به جلسات ویژه‌ای برود و با کسانی که قبل از او الکل را ترک کرده‌اند، صحبت کند. این روش روتین جدید (حضور در جلسات) را جایگزین کار روتینِ قدیمی (نوشیدن الکل) می‌کند. 
برای نمونه فردی الکلی، در سال‌هیای که می‌دانست مادرش سرطان دارد، الکل را ترک کرد. اما بعد از خودکشی مادرش، محل کارش را ترک کرد و مستقیم به اولین بار رفت. خودش می‌گوید؛ دو سال بعد از آن را به‌طور کامل مست بودم. 
از این رو معنویت و خدا در فلسفه الکلی‌های گمنام نقش پررنگی دارد. البته لزوماً احساسات مذهبی نمی‌تواند به افراد کمک کند تا به ایمان‌شان پایبند بمانند. اما اعتقاد به خدا، می‌تواند به افراد کمک کند که به تغییر خودشان ایمان داشته باشند. در نتیجه در برابر اتفاقات سخت زندگی قوی‌تر می‌شوند. 


تغییر چه زمانی حاصل می شود؟

تغییر می‌تواند با تمرکز بر روی «عادات کلیدی» و دستیابی به «موفقیت‌های کوچک» حاصل شود.

هنگامی که پاول اونیل مدیرعامل شرکت آلومینیوم آمریکا؛ آلکوا شد، سرمایه‌گذاران احساس خطر کردند. زیرا اونیل به جای صحبت درمورد سود و درآمد، اولویت اول خود را ایمنی محل کار اعلام کرده بود. دلهره سرمایه‌گذاران به حدی بود که یکی از آنان گفت: «هیأت‌مدیره یک هیپی دیوانه را مسئول کارها کرده و او به زودی شرکت را نابود خواهد کرد». 
اما این حرف نادرست از آب درآمد. اونیل توانست آلکوا را از این رو به آن رو کند و درآمد این شرکت را افزایش دهد. او فهمید که عادات در سازمان‌ها هم وجود دارد و اگر می خواهد سرنوشت آلکوا را تغییر دهد، باید عادات این شرکت را عوض می‌داد. 
پیوستن به این عادات هسته‌ای اثرات مثبتی ایجاد می‌کند و مناطق دیگر هم منتقل می‌کند. 
مثال: تحقیقات نشان می‌دهند که پزشکان به سختی می‌توانند سبک زندگی بیماران چاق را تغییر دهند. اما زمانی‌که بیماران بر روی یک عادت هسته‌ای متمرکز می‌شوند (مثل با دقت انتخاب کردن غذایی که می‌خورند و اندازه‌گیری آن) عادات مثبت دیگری هم پیدا می‌کنند. 
اونیل نیز تصور می‌کرد که موضوع ایمنی محل کار و امنیت کارگران، یکی از عادات مهم شرکت آلکوا است. 
بنابراین مدیران و کارکنان شرکت را مجبور کرد تا پیشنهادهایی برای ایمن کردن فرآیند تولید ارائه کنند. همچنین از آنها خواست بگویند این پیشنهادات چطور می‌توانند برای همه مفیدتر واقع شوند. 
نتیجه این بود که با تمرکز بر روی یک عادت کلیدی، تغییرات مثبت در زمینه‌های دیگر نیز ایجاد شد و شرکت به کارآمدی و سوددهی رسید. 
دستیابی به عادات کلیدی کمک می‌کند تا باور کنید که تغییر در بخش‌های دیگر زندگی نیز امکان‌پذیر است. همچنین تمرکز بر روی عادات کلیدی، مانند یک آبشار تغییرات مثبت دیگری را نیز به زندگی شما سرازیر می‌کند. 


چطور نیروی اراده خود را تقویت کنیم؟

یک مطالعه مشهور در دانشگاه استنفورد به بررسی نیروی اراده در کودکان پرداخت. آنها برای آنکه اراده کودکان را بسنجند، از کودکان خواستند که در مقابل وسوسه خوردن شیرینی مقاومت کنند. 
به نظر می‌رسد که قدرت اراده یک عادت هسته‌ای است. از این رو اراده می‌تواند بر سایر بخش‌های زندگی فرد، تأثیر بگذارد. تحقیقات نشان داده‌اند که اراده مهارتی آموختنی است. 
سوالی که می‌تواند مطرح شود این است که چرا اراده ما تا این حد متناقض است؟ چرا بعضی روزها ورزش‌کردن برایمان امری ساده و لذت‌بخش است اما روزهای دیگر بلند شدن از روی مبل غیرممکن است؟ 
پاسخ مشخص است. قدرت اراده ما، مانند عضلات بدن است، ازاین‌رو می‌تواند مانند یک عضله خسته شود. 
در حقیقت شما می‌توانید قدرت اراده خود را افزایش دهید، اما باید ایمان داشته باشید که می‌توانید. 
البته عوامل دیگری هم ممکن است بر قدرت اراده‌تان اثر بگذارند. یکی از این عوامل، آمادگی ذهنی است. مثلاً مدیریت کافه‌های زنجیره‌ای استارباکس (Starbucks) فهمید که کارمندانش در شرایط عادی با گشاده‌رویی و لبخند از مشتریان استقبال می‌کنند. اما زمانی‌که شرایط استرس‌زا می‌شد (وقتی‌که یکی از مشتریان داد و فریاد می‌کرد) آنها خونسردی‌شان را از دست می‌دادند. 
تحقیقات نشان داد که اگر کارمندان از لحاظ ذهنی، آمادگی موقعیت‌های ناخوشایند را داشته باشند، می‌توانند با اراده بیشتری موقعیت را کنترل کنند. به عبارت دیگر اگر کارمندان قبل از وقوع هر اتفاقی، نقشه‌ی مقابله با آن را در ذهن‌شان مرور کنند، بنابراین هنگام سروصدای یک مشتری، خونسردی خود را از دست نمی‌دهند. 
استقلال فردی، مورد دیگری است که بر اراده تأثیرگذار است. مطالعات نشان دادند که عدم وجود استقلال می‌تواند تأثیر منفی بر قدرت اراده داشته باشد. به‌طور مثال اگر فردی برخلاف میلش مجبور به انجام کاری باشد، قدرت اراده او زودتر خسته و فرسوده می‌شود. 
تا اینجا عادات را عمدتاً از منظر فردی بررسی کردیم حال در بوک‌لایت بعدی به مقوله عادات در سازمان‌ها و شرکت ها خواهیم پرداخت. 


عادات سازمانی و بحران‌ها

تحقیقات نشان می‌دهد که غالب سازمان‌ها، بر اساس عاداتی غیر رسمی هدایت می‌شوند. این عادات غیررسمی در طول زمان ایجاد شده و به عادات رفتاری کارکنان تبدیل شده است. در حقیقت، سازمان‌ها به جای آنکه بر اساس یک فرآیند تصمیم‌گیری مشخص عمل کنند، غالباً بر اساس عادات سازمانی خود عمل می‌کنند. 
برای مثال متروی لندن در سال 1987 را در نظر بگیرید. در این سازمان مسئولیت‌ها به قدری مشخص و طبقه‌بندی شده بود که هر کارمندی می‌دانست که دقیقاً باید چه کاری انجام دهد، که همین موضوع به صورت یک عادت سازمانی در این مجموعه فراگیر شد. نتیجه این شد که هرکس فقط و فقط کار خود را انجام می‌داد و از محدوده کاری خود خارج نمی‌شد. 
باطن بیشتر شرکت‌ها و سازمان‌ها به همین شکل است؛ میدان نبردی که افراد تلاش می‌کنند قدرت و پاداش بیشتری را نصیب خود کنند. 
در این شرایط هرکس سعی می‌کند که سرش به کار خودش باشد تا مشکلی برایش پیش نیاید. این عادت‌ها باعث می‌شود که در سازمان، حرکتی در جهت تغییر شکل نگیرد. 
آتش گسترش یافت و هیچ‌کس نمی‌دانست چگونه باید از سیستم اطفای حریق استفاده کند. حتی اغلب کارکنان نمی‌دانستند که اجازه استفاده از کپسول‌های آتش‌نشانی را دارند یا خیر. همه این موارد به این دلیل بود که آنها مسئولیت‌های دیگری داشتند و عادت سازمانی آنجا به این شکل بود که هرکس فقط باید مسئولیت خود را انجام دهد. 
اما این تراژدی‌ها می‌توانند نکات امیدبخشی نیز داشته باشند. پس از آتش‌سوزی، راهکارهای زیادی برای نجات جان مسافران در ایستگاه‌های مترو ارائه و اجرا شد. امروزه، هر ایستگاه مترو مدیری دارد که مسئولیت اصلی‌اش حفظ امنیت مسافران است. بنابراین یک بحران باعث شد تا عادتی غلط از بین رفته و تغییر مثبتی در زمینه عادات سازمانی ایجاد شود. 


استفاده از عادات در زمینه بازاریابی

فروشندگان همواره تلاش می‌کنند که از عادات مشتریان باخبر باشند. آنها عملکرد و محصولات خود را با اطلاعاتی که از مشتریان دارند، تطبیق می‌دهند تا بتوانند به حداکثر فروش برسند. می‌توان گفت که فروشندگان عادات خرید مشتریان را بهتر از خودشان می‌شناسند. 
اغلب افراد وقتی وارد فروشگاهی می‌شوند، به شکلی غریزی به سمت راست می‌چرخند. با توجه به این عادت، فروشندگان بهترین محصولات خود را در سمت راست فروشگاه قرار می‌دهند. 
تارگت که دومین فروشگاه زنجیره‌ای خرده‌فروشی بزرگ آمریکا محسوب می‌شود، سرآمد شناخت و استفاده از عادات مشتریان است. 
بررسی‌ها نشان داد وقتی افراد باردار می‌شوند الگوی خرید آنان تغییر کرده و بیشتر به سمت خرید اقلامی همچون ویتامین‌ها سوق پیدا می‌کنند. 
تارگت بازاریابی خود را با تجزیه و تحلیل این عادات برنامه‌ریزی می‌کند. مثلاً به مشتریانی که تشخیص می‌دهد باردار هستند، کد تخفیف کالاهای بارداری و نوزادان اهدا می‌کند. این شیوه به تارگت کمک کرد تا بتواند مشتریان زیادی را به فروشگاه‌های خود جذب کند. 
تجزیه و تحلیل عادات مشتریان در تارگت چنان دقیق بود که حتی یک بار این شرکت زودتر از خانواده یک دختر نوجوان، متوجه بارداری او شد! فروشگاه بنابر روال موجود، کد تخفیف محصولات بارداری را برای این دختر ارسال کرد. پس از مدتی پدر این نوجوان با مراجعه به فروشگاه به این موضوع اعتراض کرد. اما بعداً مشخص شد که دختر او واقعاً باردار است. 
شرکت‌ها وقتی می خواهند چیز جدیدی بفروشند، آن را در پوشش محصولایت آشنا به مخاطب ارائه می‌کنند. 
مثلاً رادیو دی‌جیز برای آنکه یک آهنگ جدید را معروف کند، آن را مابین دو آهنگ معروف که برای مخاطب آشناست پخش می‌کند. با این شیوه، عادات جدید و یا محصولات تازه بسیار راحت‌تر پذیرفته می‌شوند. 


تغییر عادات می تواند سرآغاز چه چیزی باشد؟

تغییر عادات می‌تواند سرآغازی برای جنبش‌های اجتماعی باشد

اگر می‌خواهید بدانید که شکستن یک عادت، چگونه سرآغازی برای یکی از بزرگ‌ترین جنبش‌های قرن بیستم شد، باید ماجرای رزا پارکس را بخوانید. 
پارکس زنی سیاه‌پوست بود. طبق قوانین آن دوره در آمریکا، سیاه‌پوستان به عنوان شهروندان درجه دو شناخته می‌شدند 
یکی از قوانین ضد سیاه‌پوستان این بود که آنان باید صندلی خود را در اتوبوس به سفیدپوستان می‌دادند. در سال 1955 وقتی پارکس از محل کارش در شهر آلاباما برمی‌گشت، در اعتراض به این قانون جای خود را به مردی سفیدپوست نداد. او دستگیر شد و به زندان افتاد. اتفاقاتی که بعد از این جریان پیش آمدند، او را به نمادی از حقوق بشر تبدیل کردند. 
جالب اینکه پرونده پارکس نه مورد خاصی داشت و نه اولین پرونده از این نوع بود. این نوع اعتراض، کمابیش اتفاق می‌افتاد. قبل از او افراد زیادی به همین دلیل بازداشت شده بودند. 
در نتیجه مارتین لوترکینگ در اعتراض به این موضوع، از سیاه‌پوستان خواست که استفاده از اتوبوس را تحریم کنند. سیاه‌پوستان آمریکا با شکستن یک عادت اجتماعی نادرست، موفق به گرفتن حقوق مدنی خود شدند. 
در نهایت اعتصاب سراسری در جامعه سیاه‌پوستان آغاز شد و فشار عمومی به دولت وارد آمد. وقتی‌که دوستان و آشنایان یک فرد از جنبشی حمایت می‌کنند، مقابله با آن امری بسیار دشوار است. 
از آنجا که سیاه‌پوستان حدود 70 درصد از مسافران خطوط اتوبوس‌رانی را تشکیل می‌دادند، دولت تحت فشار زیادی قرار گرفت. در این جا بود که برگ برنده نهایی رو شد. مارتین لوترکینگ در سخنرانی خود از سیاه‌پوستان خواست که در اعتراضات خود از رفتارهای خشونت‌آمیز پرهیز کنند و کسانی که قبلاً به آنها ظلم کرده‌اند را ببخشند و در آغوش بگیرند. 
امروزه حقوق مدنی سیاه‌پوستان در آمریکا رعایت می‌شود. این موفقیت حاصل تلاش افرادی بود که یک عادت نادرست اجتماعی را شکستند و عادات جدیدی را در یک جامعه پایه‌ریزی کردند. 


ما مسئولیم که عادات‌مان را تغییر دهیم 

اجازه دهید دو داستان متفاوت را نقل کنیم. 
در یکی از شب‌های سال 2008، فردی به نام برایان توماس همسر خود را خفه کرد. او با حالی آشفته به ایستگاه پلیس رفت و به قتل همسرش اعتراف کرد. 
در دادگاه، با این استدلال که توماس از عادت دفاع از عزیزان پیروی کرده است، به دفاع از او پرداختند. 
وکلایش این‌گونه بیان کردند؛ وقتی او تصور کرده کسی می‌خواهد به همسرش آسیب برساند، عکس‌العملی ناخودآگاه از خود نشان داده تا از او دفاع کند. بنابراین او از عادت خود، مبنی بر دفاع از همسرش پیروی کرده است. 
حال آنجی باخمن را در نظر بگیرید. کازینو هارا از او به‌خاطر بدهی نیم‌میلیون‌دلاری شکایت کرد. او پیش از این نیز یک میلیون دلار در این کازینو بدهی بالا آورده بود. 
نتیجه دو دادگاه کاملاً متضاد بود. 
اما چرا اینگونه شد؟ هم توماس و هم بافمن ادعای مشابه و قانع‌کننده‌ای داشتند. «من نبودم، عادتم بود». پس چرا یکی تبرئه و یکی محکموم شد؟ 
اگر عادت مضری داریم، مسئولیم که آن را تغییر دهیم. توماس نمی‌دانست که در حال آسیب رساندن به همسرش است. اما باخمن می‌دانست که عادت بدی به نام قمار دارد. باخمن می‌توانست این عادت خود را تغییر دهد. مثلاً او می‌توانست تبلیغات کازینو را بلاک کند تا آنها را مشاهده نکند. بنابراین مسئولیت عادتِ مضر او برعهده خودش است.  

ارسال نظر

0دیدگاه

لطفاً پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی، تبلیغ، لینک باشد منتشر نشده و حذف می شوند.

خبر خوب اینکه در مقالات آموزشی مطالب زندگینامه افراد ثروتمند دنیا، خلاصه کتاب مدیریتی برای مدیران و مصاحبه های اختصاصی با کارآفرینان برتر ایران را برای مدیریت کسب و کار خودتان برایتان قرارداده ایم.

دیدن نظرات بیشتر

تعداد کل نظرات: 0 نفر

تعداد سوالات ایجاد شده

0

دیدن همه سوالات

چک لیست های زندگی  جدید

هر روز چک لیست های جدید برای شما آماده و منتشر میکنیم.

تعداد کاربران استفاده کننده

0

دیدن چک لیست ها