موقعیت شما در سایت:

خلاصه کتاب صفر تا یک

خلاصه کتاب صفر تا یک

0 نظر

0 لایک

208 بازدید

تاریخ انتشار: 1402/03/07

وقتی از آینده حرف می‌زنیم واقعاً درباره چه چیزی حرف می‌زنیم؟ آینده در ساده‌ترین تعریف آن، مجموعه تمام لحظاتی است که از راه نرسیده است؛ اما طبیعتاً تعریف آینده از عینک یک انسان موفق با تعریف قبلی فرق دارد. اگر بخواهیم با عینک پیتر تیل به تعریف آینده نگاه کنیم به این تعریف می‌رسیم. 
آنچه که آینده را از گذشته و حال متمایز می‌کند این نیست که این آینده رخ نداده است، بلکه این است که زمانی فرا خواهد رسید که دنیای ما با آنچه امروز در آنچه امروز در آن زندگی می‌کنیم کاملاً متفاوت خواهد بود. طبق این دیدگاه، اگر طی یکصدسال آینده هیچ‌چیزی در دنیای ما تیغییر نکند، پس ما با آینده 100 سال فاصله داریم. 
دقت کنیم از این به بعد هرگاه به «آینده» می‌اندیشیم، درواقع دنیایی که در آن پیشرفت و تغییر رخ می‌دهد را در نظر می‌گیریم. 


پیشرفت و تغییر چطور اتفاق می افتد؟

• پیشرفت افقی. به اصطلاح حرکت از ایستگاه 1 به سمت افق n گفته می‌شود. منظور بهبود و تغییر جزئی در ایده‌هایی که هم‌اکنون وجود دارند و شکلشان برای ما روشن است. در این دسته، جهانی و همه‌گیر شدن یکی از مولفه‌های اصلی است چراکه به انتشار ایده‌های موجود، درمیان مردم کمک می‌کند. 
• پیشرفت‌های عمودی. به اصطلاح جهش از ایستگاه صفر به ایستگاه 1 گفته می‌شود. این پیشرفت از خلق چیزی جدید نشأت می‌گیرد که پیش از این وجود خارجی نداشته است، مثل یک تکنولوژی و یا یک روش جدید. 
پیشرفت عمودی به مراتب سخت‌تر از پیشرفت افقی است، زیرا که خروجی پیشرفت عمودی الزاماً محصولی تازه است که تا‌به‌حال وجود نداشته است. ولی در پیشرفت افقی، تصویر خوبی از آنچه که قرار است به وجود بیاید در ذهن‌مان و جهان واقعی داریم. 
برای اینکه درک درستی از پیشرفت افقی و عمودی داشته باشید توجه کنید که در کشورمان ایران، به وجود آمدن وب‌سایت «دیجی‌کالا» یک پیشرفت عمودی است چراکه قبل از آن چنین وبسایتی با مأموریت مشابه آن (خرید آنلاین)، وجود نداشت اما وب‌سایت‌هایی که به‌صورت قارچی بعد از آن به وجود آمدند و به خرید و فروش آنلاین محصولات پرداختند، پیشرفت افقی محسوب می‌شوند.
آینده از آن کسانی هست که در پی ایجاد پیشرفت عمودی هستند و به دنبال حقایقی هستند که نه تنها مورد تأیید و توافق همگانی نیست بلکه ممکن است درست خلاف نظر جمع باشد. 


چطور آینده خود را معماری کنیم؟

چطور می‌توانید خودتان را برای تفاوت‌ها و شرایط ناشناخته‌ای که در آینده انتظارتان را می‌کشد آماده کنید؟ آینده جایی است که در اثر پیشرفت و تغییرات، شبیه حال نیست و چیزی است که ممکن است چند ماه بعد و یا حتی چند سال بعد اتفاق بیافتد.  
امروز، افراد زیادی افکار بی‌مرز دارند؛ به این معنا که آنها تلاش می‌کنند تا خود را برای هر اتفاقی در ینده آماده کنند. این رویکردی بیهوده است، چراکه آینده در خود بی‌شمار شناخته و بی‌شمار متغیر دارد. رویکرد موثرتر، ایجاد تلاشی متمرکز برای ساختن آینده است. 
برای مثال، بسیاری از دانشجویان در کلاس‌های فوق‌برنامه‌ی زیادی شرکت می‌کنند، با این امید که بتوانند در موضوعات مختلف، اطلاعاتی هرچند اندک داشته باشند. این‌ها هرمطلبی با که گیر بیاورند می‌خوانند و یا در کامپیوتر شخصی‌شان بایگانی می‌کنند. 
در واقع به مرور زمان ذهن و کامپیوترشان تبدیل به زباله‌دان اطلاعات سطحی و بی‌خاصیت می‌شود؛ اما آیا تمرکز برای کسب مهارت روی تنها یک موضوع تا جایی که فرد به بهترین و ماهرترین شخص در آن موضوع تبدیل شود، توانایی او برای ساختن آینده موفق را بیشتر نمی‌کند؟ 
درواقع، موفقیت محصول تمرکز، تعهد و عزم راسخ است. سرنوشت و خوش‌شانسی سهم بسیار کمی از این ماجرا دارد.
با تمام این‌ها، اگر موفقیت چیزی به جز محصول خوش‌شانسی نبود، ما قادر به دیدن موفقیت‌های پشت‌سرهم استیو جابز و یا پیتر تیل، نویسنده‌ی این کتاب که کسب‌وکارهای موفق بسیاری را راه انداخته است، نبودیم. 
استارتاپ‌ها تنها یک آینده‌ی‌ عالی دارند و دستیابی به آن نیاز به تلاشی همه جانبه دارد. درواقع برای موفقیت در استارتاپ‌ها هم، نیاز به تمرکز داریم. به این دلیل که یک استارتاپ تنها در یک شرایط بسیار خاص موفق می‌شود. 
تنها یک بازار مناسب برای محصول شرکت وجود دارد؛ تنها یک زمان مناسب برای راه‌اندازی و آغاز به کار وجود دارد و بقیه‌ی امور هم همین ویژگی یگانه و خاص را دارند. موفقیت استارتاپ‌ها مستلزم این است که با تمرکز بر یک موضوع و بر یک بازار خاص آینده را آنچنان که دوست داریم، معماری کنیم. 
انحصار یعنی دارید کاری را بهتر از دیگران انجام می‌دهید!
وقتی افراد کلمه‌ی «انحصار» را می‌شنوند، در ذهنشان شرکت‌های بزرگ و شیطانی‌ای نقش می‌بندد که به شکلی غیر عادلانه رقابت‌ها را برنده شده‌اند. این فکر نادرست است. 
در واقع انحصار، یک محرک اقتصادی ایده‌آل است که شرکت‌ها را تشویق به بهبود در محصولات خود می‌کند. به هرجهت، این انحصار است که آینده را پیش می‌راند. 
نکته مهم دیگر این است که انحصار لازمه وجود جامعه موفق است، وجود انحصار در حوزه خاصی، کسب‌وکارهای فعال دیگر در همان حوزه را تشویق می‌کنند تا راه‌حل‌های بهتری ارائه دهند و از سکون خارج شوند. از طرفی، داشتن انحصار شرط لازم برای راه‌اندازی کسب‌وکاری با سودآوری بسیار زیاد است. 
به این دلیل که داشتن انحصار به شما اجازه‌ی قیمت‌گذاری توسط خودتان را می‌دهد که نتیجه‌اش سوددهی بسیار بالاست. اگر محصول شما ویژگی‌‌ای بهتر از محصول رقبایتان ندارد، شما مجبور خواهید بود تا قمیت‌تان را پایین بیاورید تا در رقابت موجود بتوانید نظر مشتریان را جلب کنید که در این صورت حاشیه‌ی سودتان کاهش می‌یابد. 


چطور یک برند خاص و انحصاری بسازیم؟

انحصارها به لطف مزایای تکنولوژیکی، اثر شبکه‌ای، مزیتِ مقیاس و برندینگ عالی، رشد می‌کنند. 

معمولاً انحصارها ترکیبی از چهارویژگی سودمند را ارئه می‌دهند:
• آنها مزایای تکنولوژیکی دارند: فناوری اختصاصی آنها بسیار بهتر از فناوری هرجا و هرکس دیگری کار می‌کند (اغلب، حداقل ده برابر بهتر). برای مثال، اطلاعاتی که دیجی‌کالا درمورد محصولات مثل قیمت و نظر بقیه خریداران می‌دهد را به ندرت می‌توان در جاهای دیگر به دست آورد. 
• انحصارها از اثرات شبکه‌ای نفع می‌برند، به این معنا که به لطف انحصار، افراد بیشتری از محصول آنها استفاده می‌کنند و در نتیجه آن محصول کارآمدتر می‌شود. برای مثال، تلگرام را در نظر بگیرید: اگر هیچ‌کدام از دوستان شما در آن عضو نبودند این شبکه چندان کاربردی نبود. چیزی که آن را برای شما ارزشمند می‌کند این حقیقت است که افراد داخل شبکه شما می‌توانند آنجا با یکدیگر در هر زمان که بخواهند در ارتباط باشند. به‌عبارتی تعداد زیادی سرویس‌های پیام‌رسان وجود دارد که تقریباً همان امکانات تلگرام را دارند ولی به دلیل نبود اثر شبکه‌ای، موفق نبوده‌اند. 
• انحصارها از مزیت مقیاس سود می‌برند: صرفه‌جویی در هزینه‌ها زماین حاصل می‌شود که محصولی را در مقیاس بزرگ (و نه در مقیاس کوچک) تولید کنید. فرض کنید که شما یک شیرینی پزی دارید و هزینه‌های ثابتی مثل اجاره، گرمایش و برق به مبلغ 500 هزار تومان دارید. در این شیرینی‌پزی، شما می‌توانید در ماه 1 تا 10000 نان بپزید، درحالی‌که هزینه‌های شما ثابت همان عدد ثابت باقی می‌ماند. هرچه نان بیشتری بفروشید، می‌توانید هزینه‌های ثابت را به ازای هر نان کمتر در نظر بگیرید، به این معنا که هزینه‌ی موثر برای هر یک نان کمتر می‌شود. از آنجایی که صنعت‌های انحصاری بزرگ‌ترین تولیدکنندگان در زمینه‌ی خودشان هستند، مزیت مقیاس به آنها اجازه می‌دهد تا به مشتریان‌شان در مقایسه با رقبای تازه‌کار قیمت‌های بهتری پیشنهاد دهند و در ادامه موقعیت خود را تقویت کنند. 
• برندهای انحصاری اغلب برندهای بسیار قوی هستند که با گذشت زمان به برندی غیرقابل جایگزین تبدیل می‌شوند. به‌طور مثال، شرکت اسنپ (Snapp) امروزه به‌عنوان قوی‌ترین برند تاکسی تلفنی آنلاین در ایران شناخته می‌شود. با اینکه بسیاری از شرکت‌ها تلاش کردند تا به شبیه‌سازی کسب‌وکار این شرکت بپردازند، اما به این میزان از موفقیت دست نیافتند، چراکه آنها از نداشتن برندی قوی به نام اسنپ رنج می‌برند.
از چهار موردی که در بالا بیان شد، می‌توانیم به عنوان معیارهایی استفاده کنیم که میزان انحصار کسب‌وکار و یا شرکت استارتاپی خود را بسنجیم. 


چطور به موفقیت زود رس برسیم؟

شرکت‌های موفق باید در جستجوی اسراری باشند که شرکت‌های دیگر نتوانند کپی کنند. 

در جهان پیشرفته‌ی تکنولوژی امروز، شاید به این موضوع فکر کنید که دیگر فضایی برای پیشرفت‌های عمودی وجود ندارد و یا اینکه دیگر نمی‌شود ایده جدیدی داشت، اما این تصور، تصوری غلط و خطرناک است که می‌تواند شما را از موفقیت دور کند. 
در حقیقت، جهان همچنان سرشار از اسرار است، این اسرار چیزهایی هستند که در اصل مهم هستند، اما اغلب افراد چیزی درباره آنها نمی‌دانند و یا راجع به آنها نظری ندارند. این امر کشف این اسرار را دشوار (اما نه غیر ممکن) می‌کند. اغلب این رازها چنان عمیق در جامعه پنهان شده‌اند که نسل‌ها زمان می‌برد تا کشف شوند. 
برای مثال تلفن‌های همراه را در نظر بگیرید. در زمان‌های قدیم وجود وسیله‌ای که با آن بتوانیم هر زمانی که بخواهیم با فرد دیگری صحبت کنیم، راز و سری بود که نسل‌ها زمان برد تا کشف شود. 
شاید یکی از نمونه‌های بارز حرف‌های پیترتیل، شرکت نوکیا باشد. نوکیا که روزگاری یکی از غول‌های تکنولوژی در زمینه تلفن‌های همراه بود، پیشرفت عمودی را نادیده گرفت و آینده گوشی‌های هوشمند را پیش‌بینی نکرد در نتیجه چنان دچار آینده غم‌انگیزی شد که مدیرعامل شرکت با چشمانی پر از اشک ورشکستگی شرکت را اعلام کرد. 
شاید سخن جف بزوس مالک آمازون، بزرگ‌ترین خرده‌فروش جهان، فصل الخطابی برای همه ما باشد: این‌طور که من فهمیدم، تجربه‌ی موفقیت یک شبه حدوداً به 10 سال زمان نیاز دارد. 


استارتاپ ها نیازمند چه چیزی هستند؟+ شرح توضیحات

استارتاپ‌ها نیاز به پایه محکم دارند: آدم‌ها و فرهنگ درست و علایق متعادل مالکان

هر شرکت نیاز به پایه‌ی صلب و ثابتی برای بقا در طولانی‌مدت دارد؛ بنابراین وقتی شما در مسیر طولانی برپا کردن یک کسی‌وکار قدم برمی‌دارید، روزهای نخست‌تان بسیار حیاتی‌اند. 
اولین مولفه‌ی کلیدی در روزهای نخست، یافتن هم تیمی‌های مناسب و درست است. معمولاً استارتاپ‌ها چنان کوچک هستند که هرکدام از اعضای تیم نقش اساسی دارند و باید چندین وظیفه را انجام دهند.
به همین دلیل نویسنده کتاب، قبل از سرمایه‌گذاری بر روی یک شرکت، نه‌تنها توانایی‌های افراد درگیر در کار را یک نکته مهم قلمداد می‌کند، بلکه ارتباط آنان را نیز در این پروسه دخیل می‌بیند. او در ابتدا به بررسی مشکلاتی که از ارتباطات ضعیف تیمی به‌وجود می‌آید، می‌پردازد. 
به‌طور مثال پیش از تأسیس شرکت پی‌پل توسط لوک نوسک و پیتر تیل آنها با کسی که آشنایی کمی داشتند شرکتی را تأسیس کردند. در نهایت، به خاطر تفاوت‌های شخصیتی که با نفر سوم داشتند، شرکت و نیز تمام سرمایه‌شان از بین رفت. 
پیتل ثیل تأکید ویژه‌ای بر روی تأثیر داشتن تیم خوب برای موفقیت شرکت دارد. او معتقد است استارتاپی که زیر بنای آن معیوب باشد، هرگز قابل تعمیر نیست. طبیعتاً زیربنای هر استارتاپی اعضای هسته اصلی آن است. 
یکی دیگر از فاکتورهای کلیدی در پایه‌ریزی قوی یک شرکت اطمینان از تعادل علایق مختلف صاحبان متعدد یک شرکت است. به هرحال، سرمایه‌گذاران و موسسین ممکن است علایقی متفاوت داشته باشند، اما یک شرکت نباید از چنین ناهمگونی‌هایی آسیب ببیند. 
برای مثال، موسس یک شرکت ممکن است بخواهد صبورانه محصولات را گسترش دهد، در حالی‌که هیئت‌مدیره معمولاً در تلاشند تا سودآوری را در اولین فرصت به غایت برسانند. درحالی‌که این سلایق لزوماً منحصربه‌فرد نیستند، اما گاهی می‌توانند سبب درگیری شوند، پس حیاتی است که راهی برای حل چنین درگیری‌هایی در همان ابتدای راه تعریف شود. 
در پایان، استارتاپ‌ها باید تلاش کنند تا فرهنگی قوی را در تیم‌شان تزریق کنند، چراکه این امر به همکاری موثر افراد در کنار هم کمک می‌کند. 
فرهنگ شرکت صرفاً بر اساس مزایایی که شما به کارمندان‌تان پیشنهاد می‌دهید تعریف نمی‌شود (چیزهایی مثل میز بیلیارد در سر کار و یا دستگاه نوشابه‌ساز)، بلکه بر اساس توجه به کیفیت روابطی که افراد دارند شکل می‌گیرد.
مثالی خوب برای فرهنگ قوی یک شرکت در پی‌پل دیده می‌شود، تیمی چنان نزدیک و قوی که اغلب آنها شرکت‌های بعدی‌شان را هم با هم تأسیس کردند. 


واژه ی فروش به چه معناست؟

محصولات به خودی خود فروخته نمی‌شوند: تیم شما باید این کار را انجام دهد. 

بیشتر افراد وقتی کلمه «فروشنده» را می‌شنوند، تصور مردی با کت و شلواری ارزان‌قیمت به ذهن‌شان خطور می‌کند که از هر شیوه‌ای استفاده می‌کند تا محصولی را به زور بفروشد: تصویری نه‌چندان دلپذیر، اما خوب است به یاد داشته باشیم، فروش یعنی به مشتری اعلام کنیم ما ارزشی را از طریق تولید محصول و یا ارائه خدمت، ایجاد کرده‌ایم که فکر می‌کنیم به بهبود زندگی‌شان کمک می‌کند. 
افراد زیادی، به‌ویژه کسانی‌که علاقه‌مند به تکنولوژی هستند، ترجیح می‌دهند روی نوآوری در محصولات تمرکز کنند، اما درصورتی‌که این محصولات نوآورانه به فروش نرسند، همه کارهای قبلی ارزشی ندارد. 
به زحمت می‌توان محصولی را در دنیا یافت که افراد بدون اینکه شما آن را بفروشید اقدام به خریدش کرده باشند. برای فروش موثر محصول‌تان، باید پخش و توزیعی مناسب محصول داشته باشید. 
برای قدرت داشتن در زمینه‌ی فروش موثر‌تر، شما نیاز بدارید تا بیش از هرچیزی پتانسیل هر مشتری را در نظر بگیرید و بعد به تصمیم‌گیری درمورد میزان تلاشی که باید برای فروش بکنید بپردازید. 
برای مثال، وقتی مشتری شما خریدهای چند میلیارد تومانی انجام می‌دهد، طبیعتاً انتظار دارد که برای خرید محصول با تیم اجرایی و مدیرعامل شرکت فروشنده در ارتباط باشد تا اعتماد لازم را کسب کند؛ اما در کسب‌وکاری دیگر که معاملات آن تنها چند صدهزارتومان ارزش دارند، نیاز به وارد شدن مستقیم مدیرعامل به پروسه فروش وجود ندارد. با این وجود،‌ مدیرعامل نیاز به تیم ثابت فروشی دارد تا از طریق آن محصولات را معرفی کند و بفروشد.
بسیاری از ما از فروشنده‌ها متنفریم چراکه فروش را سوء استفاده انگارانه می‌پنداریم و هیچ‌کس از مورد سوءاستفاده قرارگرفتن خوشش نمی‌آید. اینکه به دلایل شرایط محیطی که در آن زندگی می‌کردیم و شاهد چنین رفتارهایی بوده‌ایم، نتیجه بگیریم محصولات، خودشان خودشان را می‌فروشند، اشتباه است. 
در کنار داشتن تیم فنی قوی، هر شرکت استارتاپی بعد از رشد اولیه نیاز دارد که تیم بازاریابی قوی نیز داشته باشد. 


سوالاتی که کارآفرینان باید از خود بپرسند+ توضیحات

هفت سوال حیاتی که قبل از ایجاد هر شرکتی، موسسان باید به آنها پاسخ دهند

پیتر تیل با بررسی شرکت‌هایی در حوزه فناوری‌های پاک فعالیت می‌کردند، نشان می‌دهد که در سال 2012 بیش از 40 شرکت تراز اول ورشکسته شده‌اند. او در بخشی از کتاب صفر به یک تلاش می‌کند دلیل ناکامی این شرکت‌ها را برای مخاطب بیان کند. 
دلیل شکست این شرکت‌ها و هر شرکت دیگری این است که از پاسخ به یک یا چند سوال از هفت سوال حیاتی که هر کسب‌وکاری باید برای آنها پاسخ روشن و بدون ابهامی داشته باشند، غافل می‌مانند. 
هفت پرسش حیاتی که هر شرکتی، مخصوصاً شرکت‌های نوپا، برای موفقیت باید پاسخ آنها را به صورت شفاف بدانند. 
• فناوری: آیا ما می‌توانیم به جای بهبود روند آهسته و پیوسته در آنچه که هم‌اکنون است نوعی فناوری جهشی و ساختارشکن («از صفر به یک») خلق کنیم؟ به اعتقاد پتیرتیل هر شرکت فناوری مدعی پیشتازی، باید بتواند فناوری اختصاصی خود را ارائه دهد و این فناوری باید دست کم 10 برابر از نزدیک‌ترین جایگزین بهتر باشد. به‌عبارتی زماین که محصول 10 برابر بهتر باشد می‌توان برتری شفاف و غیرقابل انکاری را به مشتری ارائه داد. 
زمان: آیا مناسب‌ترین زمان برای شروع کسب‌وکارمان را می‌دانیم؟ بسیاری از مدیران و مالکان کسب‌وکارها با مقایسه شرکت خودشان با شرکت‌های دیگر، فکر می‌کنند شرکت‌شان مثل شرکت x در سال y است. این‌چنین مقایسه‌هایی بدون توجه به سایر شرایط محیطی و زمانی ممکن است ما را به نتیجه‌گیری‌ها و به تفع آن چینش استراتژی‌های اشتباهی سوق دهد. 
• انحصار: آیا می‌توانیم کارمان را با داشتن سهم کوچکی از یک بازار بزرگ آغاز کنیم؟ باید در نظر داشته باشیم که رقابت در بازارهای بزرگ به مراتب بی‌رحمانه و سهمگین‌تر از بازارهای کوچک است. 
• افراد: آیا تیم ما از عهده‌ی این فرصت برمی‌آید؟ شرکت‌های زیادی وجود دارند که تمرکز اصلی‌شان را بر روی مسائل فنی قرار می‌دهند درحالی‌که همان‌طور که در مطالب قبلی توضیح دادیم. تیم ما باید افرادی را که در حوزه فروش و بازاریابی تبحّر دارند را نیز داشته باشد. 
• پخش و توزیع: چه‌طور محصولتان را به دست مشتری‌تان می‌رسانید؟ پیتر تیل توضیح می‌دهد که بسیاری از شرکت‌های استارتاپی مهارت عجیبی در متقاعدسازی سرمایه گذاران دارند، اما غالباً از مشتریان نهایی خود غافل می‌مانند؛ و نمی‌داند از چه طریقی با آنها ارتباط برقرار کنند و محصول‌شان را به دست آنها برسانند. 
• پایایی و بقا: کارآفرینانی که در جستجوی موفقیت پایدار هستند، باید طوری برنامه‌ریزی کنند که بتوانند آخرین بازیگر در بازار هدف خودشان باشند. این کار را می‌توان با این پرسش آغاز کرد: آینده دنیا در 10 تا 20 سال دیگر چه شکل و محتوایی دارد و کسب‌وکار من چه جایگاهی را در آن خواهد داشت؟ 
• راز شرکت: آیا شما موقعیتی ویژه را می‌بینید که بقیه متوجه آن نیستند؟ شرکت‌های برجسته و ماندگار،‌ صاحب رمز و راز هستند، آنها دلایل مشخصی برای موفقیت دارند که دیگران آنها را نمی‌بینند. 
بنیان‌گذاران اصیل،‌ چشم انداز شرکت را ترسیم می‌کنند. 
فکر می‌کنید موسس یک استارتاپ معمولی، چه شکلی باشد؟ 
در میان هیئت‌مدیره، اغلب موسسین کمی عجیب به نظر می‌رسند، مخصوصاً موسسین شرکت‌های موفق. انگار که از زمان تولد در حال آماده شدن برای انجام کاری بی‌نظیر هستند. 
تیم موسسین پی‌پل را در نظر بگیرید: می‌شود گفت که تک‌تک اعضا به طریقی عجیب و غریب بودند. چهار نفر از آنها در نوجوانی علاقه‌ی عجیبی به درست کردن بمب داشتند! 
این نوع از اصالت مهم است چراکه موسسین کاری بسیار فراتر از تأسیس یک شرکت می‌کنند: آنها به شرکت چشم‌انداز می‌بخشند و این مشارکت ضروری است. مهم نیست که چه میزان استراتژی‌های مدیریتی یک شرکت عالی باشند،‌ مهم این است که چشم‌اندازی برای دستیابی وجود داشته باشد. 

ارسال نظر

0دیدگاه

لطفاً پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی، تبلیغ، لینک باشد منتشر نشده و حذف می شوند.

خبر خوب اینکه در مقالات آموزشی مطالب زندگینامه افراد ثروتمند دنیا، خلاصه کتاب مدیریتی برای مدیران و مصاحبه های اختصاصی با کارآفرینان برتر ایران را برای مدیریت کسب و کار خودتان برایتان قرارداده ایم.

دیدن نظرات بیشتر

تعداد کل نظرات: 0 نفر

تعداد سوالات ایجاد شده

0

دیدن همه سوالات

چک لیست های زندگی  جدید

هر روز چک لیست های جدید برای شما آماده و منتشر میکنیم.

تعداد کاربران استفاده کننده

0

دیدن چک لیست ها