موقعیت شما در سایت:
خلاصه کتاب ثروتمندترین مرد بابل
خلاصه کتاب ثروتمندترین مرد بابل
0 نظر
0 لایک
133 بازدید
تاریخ انتشار: 1402/02/21
توضیحات
کتاب ثروتمندترین مرد بابل مجموعهای از داستانهای واقعی است که هم از لحاظ ادبی و هم به لحاظ راهنمائیهای مالی و اقتصادی جالب توجه میباشد.
درباره کتاب ثروتمندترین مرد بابل
در همه داستانها علل مشکلات مالی مورد بررسـی قرار گرفته و راهکارهای عملی جالبی برای رفع آن پیشنهاد شده است. هدف واقعی در ایـن کتـاب ایجـا بینشی است تا علاقمندان به موفقیت مالی به کمک آن ثروتمند شوند، از ثروت خود نگهـداری کـرده و از درآمد حاصل از آن ثروت، ثروت بیشتری به دست آورند.
اولین و دومین داستان کتاب مربوط به مردی ارابهساز به نام بن سیر و دوست چنگ نـواز او کـوبی میباشد که هر دو پس از سالها کار و تلاش فقیر و بیچیز بودند و از این رو تصمیم گرفتند تا راهی برای ثروتمند شدن بیابند. آن دو نزد دوست قدیمی خود “آرکاد ” که ثروتمندترین مـرد بابـل بـود رفتـه و راه ثروتمند شدن او را جویا شدند.
آرکاد در جواب گفت ثروتمند شدن دارای قواعد و قوانینی است که شما آنها را نیاموختهاید و یا متوجه آنها نشدهاید. من در جوانی دریافتم کـه ثـروت توانـائی انـسان را بـرای داشـتن چیزهائی که موجب خوشبختی و رضایت میشود، افزون میکند. ثروت قـدرت اسـت و بـسیاری از چیزها را امکانپذیر مینماید و میتواند مایه آرامش جسم و روح باشد و چون نه میراث پدری داشتم و نه هوش و دانش فوقالعاده پس باید با مطالعه و در طول زمان به خواستههای خود میرسـیدم.
زمـان چیزی است که همه در اختیار دارند و نباید آن را بیهوده تلف کنند. در مورد مطالعه هم فرامـوش نکنیـد که علم بر دو نوع است اول علمی است که موجب یادگیری نادانستهها میشود و دیگری علمی است که سبب میشود بفهمیم چه چیزهائی را نمی دانیم.
آرکاد سپس سالهای متوالی و سخت کار خویش در دیوان مکاتبات و حک کردن مطالب بر روی لوحههای گلی و همچنین نحوه آشنائیاش با القمیش را که از ثروتمندان آن ز مان بود، نقل میکنـد. ایـن آشـنائی نقطه عطفی میشود در زندگی وی. القمـیش کـسی اسـت کـه راه و رسـم ثروتمنـد شـدن را بـه آکـارد میآموزد. او میگوید راه دولتمندی را هنگامی یافتم که متوجه شـدم بخـشی از درآمـد مـن متعلـق بـه خودم است و باید آن را برای خود نگه دارم و این سهم نباید کمتر از یک دهـم درآمـدم باشـد. در ضـمن میبایستی مبلغ پس انداز شده را به کار اندازم تا پولهایم به طور مـضاعف روی هـم جمـع شـوند و بـه اندازه دلخواه برسد. همچنان که درخت از یک دانه کوچک بوجود میآید ثـروت نیـز از مبـالغ جزئـی بـه وجود میآید و رشد میکند.
برای سرمایه گذاری خوب باید چکارکنیم؟
آکارد برای دوستان خود شرح میدهد کـه چگونـه اندوختـه یکـساله خـویش را بـرای خریـد جـواهر بـه آجر پزی میدهد و او به دلیل بیتجربگی شیشه رنگی را به جای جواهر خریداری میکند. بدین ترتیب پسانداز او از بین میرود و او یاد میگیرد که هر کسی برای سرمایهگذاری به فرد بیتجربهای مراجعه کند باید اندوخته خود را از کف بدهد. پس از این اشتباه او سه اصل کلی ثروتمند شدن را میآمـوزد.
• اصل اول اینکه باید با مبلغی کمتر از درآمد خود زندگی کرد.
• اصل دوم راهنمائی گرفتن از افراد صاحب علم و تجربه میباشد.
• اصل سوم به خدمت گرفتن اندوخته خویش است.
قدرت اراده چیست؟
از نظر آکارد قدرت اراده چیزی نیست جز داشتن هدفی ثابت و غیرقابل تغییـر و انجـام دادن وظایفی در راه رسیدن به آن هدف. برای مثال اگر با خود قرار میگذارید که به مدت صد روز هر بـار که از روی پلی عبور میکنید ریگی را از کنار راه برداشته و در رودخانه بیندازید، حتماً این کار را بکنیـد. اگر فرضاً در روز هفتم فراموش کردید این کار را انجام دهید، بایـد همـان موقـع برگردیـد و ریـگ را در رودخانه بیندازید. هرگز نگوئید فردا دو تا ریگ میاندازم. در ضمن برای خود وظایف دشوار و غیـر عملـی در نظر نگیرید.
داستان سوم با عنوان هفت راه برای رفع مشکلات مالی مربوط به فقر مردم بابل بعـد از جنـگ، انباشـت ثروت در دست تعداد انگشت شمار و چارهاندیشی سارگون پادشاه بابل در جهت تعییـر وضـعیت جامعـه میباشد. سارگون پس از مشورت با وزیر خود تصمیم میگیرد از آکارد که ثروتمندترین فرد بابـل اسـت کمک بگیرد تا جامعه را از فقر نجات بدهد. آرکارد آمادگی خود را برای آموزش و کمک به دیگـران اعـلام مینماید و قرار بر این میشود که کلاسی با گنجایش صد نفر آماده گردد تا این عده بوسیله آرکارد روش ثروتمند شدن بیاموزند و سپس آموختههای خود را به تمامی مردم بابل انتقال دهنـد. او مراحـل اساسـی ثروتمند شدن را که هفت مورد بود در هفت روز به افراد برگزیده شده آموزش میدهـد.
ایـن مراحـل بـه شرح زیر بودند:
1. از هر ده سکه که وارد کیسه شما میشود فقط نه سکه را خرج کنید. بـه ایـن ترتیـب بلافاصـله کیسه سنگینتر میشود و شما از سنگینی آن لذت برده و رضایت روحی پیدا میکنید.
2. مخارج خود را تنظیم کرده و مطابق بودجه خود خرج کنید تا پـول کـافی بـرای تـامین نیازهـای ضروری و خواستههای ارزشمند خود داشته باشید.
3. هر یک از سکههای موجودی خود را به کار اندازید تا تولید مثل کند. یعنی اندوختـه خـود را بـه خدمت گیرید تا تولید درآمد کند. درآمد این اندوخته است که ما را ثروتمند میکند.
4. از سرمایه خود در برابر خطرات احتمالی محافظت کرده و طوری سرمایهگذاری کنیـد کـه اصـل سرمایه محفوظ بماند و سود عادلانهای هم ببرید. مشورت با افراد دانا ضروری است.
5. در زمینه مسکن سرمایهگذاری کنید و حتماً خانهای از خود داشته باشید.
6. برای دوران پیری خود و تامین آتیه خانواده خویش تدبیری بیندیشید و هر قدر هم که پر درآمـد باشید، بیمه کردن خود و افراد خانوادهتان را فراموش نکنید.
7. توانائیهای خود را پرورش دهید. مطالعه کنید، بر عقل و دانش خود بیفزائید و به شخـصیت خـود احترام بگذارید.
داستان چهارم دیدار با فرشته خوشبختی نام دارد که تاثیر بخت و اقبال را در موفقیت انسانها مـورد بررسی قرار میدهد. داستان شامل گفتگوهائی است که بین آرکـاد و دیگـر اعـضای معبـد آمـوزش بابـل صورت گرفته است. این معبد محل مباحثه و جدل در موضوعات مورد علاقه عموم بـود. هـر یـک از افـراد حاضر در تالار نظر خاصی درباره شانس ارائه میدادند.
برخی پیدا کردن کیسه طلا و گروهی برنده شـدن در مسابقات را نشانه بخت و اقبال میدانستند. در حالیکه از نظر آرکاد پولی که از چنین راههائی به دسـت آید ارزش دائمی برای آن فرد ایجاد نمیکند. اما در همه مشاغل شرافتمندانه فرصتی برای انـسان هـست که بر اثر تلاش خود به سود قابل توجهی دست پیدا کند. ممکن است گاهی در اثر عوامل مختلف زحمت او بر باد رود و پاداش نگیرد ولی کسی که پشتکار داشته باشد بالاخره موفق میشود.
دومـین نکتـه مهـم در مباحث این داستان استفاده از فرصتها و عدم سهلانگاری میباشد. بخت و اقبال بـه سـراغ کـسانی میرود که از فرصتها استفاده میکنند. کسی که فرصتها را از دست میدهد، سهل انگار بزرگی اسـت. بنابراین هرگاه دانستیم معاملهای مناسب و معقول است باید بلافاصله قـدم بـرداریم. ایـن موضـوع باعـث میشود که بعدها تاسف نخوریم و فکر نکنیم شانس خوبی را از دست داده ایم. در ضمن خوشـبختی هـم احساسی است که بعد از استفاده از فرصتها و برای مردان عمل پدید میآید.
پنجمین داستان پنج قانون طلائی نام دارد. آرکاد این پنج قـانون را بـر لـوحی نوشـت و بـه پـسر خـود نوماسیر داد تا دور جهان بگردد و پس از کسب تجربه بازگشته و اداره اموال پدر را بـر عهـده گیـرد.
پـنج قانون طلائی ثروت
1. طلا به مردانی روی میآورد که دست کم یک دهم درآمد خود را پسانداز کنند تا بـرای آینـده خود و خانوادهشان اندوختهای داشته باشند.
2. طلا به مردانی تعلق میگیرد که آن را در راهی سودآور به کار اندازد.
3. طلا با حمایـت صـاحب محتـاطی زیـاد میشـود کـه آن را بـا مـشورت متخصـصان بـا تجربـه سرمایهگذاری کند.
4. طلا از دست کسانی میلغزد که آن را در معاملات و منظورهـائی بـه جریـان اندازنـد کـه در آن زمینه آشنائی کافی ندارند.
5. طلا از دست افرادی که به دنبال درآمدهای غیرممکن باشند و یا از روی طمـع بـه دنبـال افـراد شیاد و حقهباز بروند و به تجارب خام و هوسهای واهی خود اعتماد کنند، فرار میکند.
در چه جایی اصلا سرمایه گذاری نکنیم؟
هرگز در راهی که اصل سرمایه به خطر بیفتد سرمایهگذاری نکنید. کارهای عاقلانه مـا در زنـدگی موجب خشنودی ما میشود و به ما کمک میکند و بر عکس اگر اعمال ما عاقلانـه نباشـد عاقبـت مـا را دچار عذاب و بلا خواهد کرد. تصمیم و هدف به انسان قدرت جادوئی میدهد.
داستان ششم کتاب تحت عنوان صراف بابلی مربوط به مرد نیزهسازی به نام رودن میباشد که به دلیل طراحی یک نیزه جدید پنجاه سکه طلا از پادشاه جایزه گرفته بود. او بـرای آنکـه طلاهـای خـود را در راه درست سرمایهگذاری کند نزد ماتون صراف معروف رفته و از وی راهنمائی میخواهد. محور گفتگوهـای آن دو درباره معایب و محاسن دادن وام به دیگران میباشد. ماتون معتقد است زمانی میتوان بـه کـسی وام داد که از بازپرداخت آن مطمئن بود. اگر وامگیرنده نتواند به شکل صحیحی از پول استفاده کند و آنرا تلف نماید مسلماً قادر نخواهد بود بدهی خود را بپردازد. بنابراین اگر به کسی وام میدهـی حتمـاً بـه امانت چیزی از او بگیرد تا در صورت لزوم بتوانی آنرا جایگزین مبلغ وام نمـایی.
چه کسانی وام می گیرند؟ (سه دسته مهم)
1. دسته اول کسانی هستند که در مقابل وامی که میگیرند چیز بـا ارزشـی نـزد وام دهنـده بـه امانت میگذارند.
2. دسته دوم گرچه اموال قابل توجهی ندارند اما میتوانند کـار کننـد و در آمـدی داشـته باشند.
3. گروه سوم کسانی هستند که نه دارائی دارند و نه درآمد مطمئن.
وام دادن به دو دسته اول بلامانع است. ولی در مورد گروه سـوم، اگـر اشـخاص معتبـری وام گیرنـدگان را ضـمانت نکننـد، وام دادن خطـا میباشد. ماتون جوانان را جاهطلب میشمارد و میگوید آنان به دنبال را ههای میانبری هستند که زودتر ثروتمند شوند. به همین دلیل بدون فکر کردن پولهائی را قرض میکنند که قادر به بازپرداخت آن نیـستند. آنـان زمانی پشیمان و متأسف میشوند که خورشید بختشان به تیرگی گرائیده است. بنابراین رفتن بـه دنبـال طرحهای واهی و غیرعملی به خیال آنکه میتوان سرمایه را به سرعت چنـد برابـر کـرد باعـث از دسـت رفتن اصل سرمایه خواهد شـد. سعی کن با کسانی شریک شوی که موفق باشند و در اثـر تـدبیر و مهارت آنان سرمایهات روز به روز افزایش یابد اندکی احتیاط از بسیاری پـشیمانیها جلـوگیری میکند.
هفتمین داستان دیوارهای بابل نام دارد و حمله آشوریان به بابـل را در غیـاب پادشـاه شـرح میدهـد. قهرمان اصلی این داستان سلحشور پیری به نام بنزار میباشد که به عنوان نگهبـان در بـالای حـصارهای قدیمی بابل میایستاد و پیش از هر کس از خبرها مطلع میشد. مردم شـهر پیوسـته خـود را بـه او میرساندند و اوضاع جنگ را جویا شده و ابـراز نگرانـی میکردنـد. بنـزار بـا خونـسردی جـواب میداد :
دیوارهای بابل محکمند و از شما محافظت خواهند کرد. نبرد حدود سه هفته ادامه داشـت تـا اینکـه رفتـه رفته جنگ فروکش کرد و سپاهیان دشمن شروع به عقب نشینی کردنـد. یـک بـار دیگـر دیوارهـای بابـل دشمنی عظیم و بدطینت را که میخواست گنجهای بابل را غارت کند، واپس راند و شهر بابل قرنها باقی ماند، زیرا که از آن به خوبی محافظت میشد.
دیوراهای بابل مثـالی برجـسته از نیـاز انـسانها بـه محافظت است. این نیاز امروزه نیز همچون گذشته نیرومند میباشـد. اکنـون مـا میتـوانیم در پشت دیوارهای غیرقابل نفوذ بیمه حسابهای پسانداز و سرمایهگذاریهای مطمئن خود را در برابر وقـایع غیرمنتظره حفظ نمائیم. بدون امنیت کافی نمیتوان زندگی کرد.
داستان هشتم شتر فروش بابل نام دارد که سرگذشت مردی به نام دباسیر و راهکارهای ارائـه شده توسط وی جهت ثروتمند شدن را شامل میشود. دباسیر هم همانند سعدی معتقـد بـود کـه انسان هر چه گرسنهتر باشد ذهنش روشنتر میشود. دباسیر برای دیگران توضیح میدهد که چگونه در جوانی در دام هوسهای خـویش رهـا گـشته و بـدون داشتن پشتوانه وامهای کلان میگیرد و چون قادر به بازپرداخت آن نبـوده اسـت، مجبـور بـه مهـاجرت میشود. او مدتها به بردگـی یکـی از روسـای شـام مـشغول بـوده و شـتربانی یکـی از همـسران وی را میکرده است.
دباسیر شرح میدهد که چگونه آن زن روح آزادی را در او بیدار کرده و پس از نصایح فراوان بـه او کمـک میکند تا از آن جا گریخته و به بابل برگردد و همچون یک مرد با طلبکاریهای خود روبه رو شـود. هر جا که اراده و تصمیم وجود داشته باشد راهی گشوده خواهد شد. او پـس از بازگـشت سـخت کـار کرده و تمامی بدهیهای خویش را پرداخت میکند و بالاخره درمیان مـردم دارای اعتبـار و احتـرام میگردد.
لوح هایی برای نقشه راه در کتاب ثروتمندترین مرد بابل
نهمین داستان کتاب شامل ترجمه پنج لوح گلی است که نوشته دباسیر میباشد. این لوحـهها کـه در حفاریهای بابل به دست آمده بود توسط استاد دانشگاهی بـه نـام شـروزبری بـرای دانـشجویان تـدریس میشد.
در لوحه اول و دوم دباسیر اهداف و نقشههای خود را برای پرداخت بدهیها و همچنین به دسـت آوردن دارائی و عزت شرح میدهد. این نقشه برای رسیدن به سه هدف است.
1. اول این که خوشبختی و رفاه آتـی وی را تامین کند و این کار را با کنار گذاشتن یک دهم از کل درآمد ممکن خواهد بود.
2. هدف دوم تـامین نیازهای خانواده میباشد. با اختصاص هفت دهم از درآمد برای تهیه مسکن، لباس و مخـارج اضـافی ایـن امر نیز تحقق مییابد.
3. سوم اینکه با اجرای این طرح بدهیها نیز پرداخت گردد. باکنار گذاشتن دو دهـم از درآمد و تقسیم عادلانه آن بین طلبکاران هدف سوم نیز قابل حصول خواهد بود.
لوحه سوم، چهارم و پنجم در ارتباط با نحوه برخورد طلبکاران با دباسیر و چگونگی بازپرداخت بدهیها تـا آخرین قسط میباشد. بخش پایانی این داستان مربوط به استفاده دکتر شـروزبری از تجربیـات دباسـیر و رهائی وی از دام بدهیها و گرفتاریهای مالی است.
آخرین داستان کتاب خوشبختترین مرد بابل نام دارد. این مرد کسی نبود جـز شـارونادا ملـک التجـار بابل که در روزگاران گذشته بردهای بیش نبوده است. وی سرگذشت خود را برای هدان گولا، نوه شـریک قدیمیاش یعنی آراد گولا که برخلاف پدربزرگ خود جوانی بدون عقل معاش و تنبل بود نقل میکنـد. هدف شارونادا از راهنمائی و کمک به آن جوان ادای دینی است که به پدر بزرگ وی داشت.
هدان گولا تنها چیزی که میخواست بداند این بود که شارونادا و پدر بزرگش چگونـه ثروتمنـد شـدند. او کار را مختص بردگان میدانست و نمیتوانست باور کند پدر بـزرگش و شـارونادا بردگـانی بودنـد کـه بـا تلاش و کار سخت به چنان مقام و منزلتی د ست یافتند. هدان گولا از اینکه او و پدرش استعداد و توانـائی ثروتمندترین مرد بابل را ندارند و قادر نیستند مانند او ثروتمند شـوند، تاسـف میخـورد.
شـارونادا خـاطراتی از هـم زنجیرهای خویش و اینکه چگونه برخی از آنان جان خود را در اثر سختی کار یا سرکشی از دسـت دادنـد، نقل میکند. وی شرح میدهد که چگونه در نزد ارباب خود شیرینیپزی و نانوائی را میآمـوزد و بـا شایستگی درآمد زیادی را نصیب او مینماید. بدین ترتیب اعتماد ارباب را جلب میکند و پس از مـدتی به منظور کسب درآمد به دورهگردی و شیرینی فروشی در خیابان میپردازد . از این راه برای خرید آزادی خویش نیز پس انداز میکند. ولی قبل از آنکه موفق به خرید آزادیش شود به دلیل ورشکستگی ارباب به مرد دیگری فروخته میشود.
ارباب جدید از وی در ساخت کانال آبیاری استفاده میکـرد. کـاری بـسیار سخت و جانفرسا که گل و خاک را از کوره راهی لغزنده و خاکی بالا میکشیدند. پس از گذشت چند ماه زمانی که شارونادا ضعیف و ناتوان و ناامید میگردد، آراد گولا یعنـی پـدربزرگ هـدان کـه دیگـر مـردی ثروتمند بود او را خریده و سند آزادیش را به او میدهد و وی را به عنوان شریک خود بر میگزینـد. در پایان شارونادا موفق میشود هلان گولا را قانع کرده و به او بقبولاند که کار کلید موفقیت است.
کتاب ثروتمندترین مرد بابل به چه چیز می پردازد؟
کتاب به موقعیت جغرافیائی و تاریخی شهر بابل که با شکوهترین و ثروتمندترین شـهر تـاریخ میباشد، پرداخته است. شهری بدون جنگل، بدون معدن و حتی سنگ هایی برای ساختمان . این شهر بزرگ به طور کلی بر نیروی انسانی خود متکی بود و ثروت آن را انسانها پدید آورده بودند. شهر بابـل فقـط دو منبع طبیعی داشت یکی خاک حاصلخیز و دیگری آب رودخانه فرات. سدها و کانالهائی کـه مهندسـین بابل پدید آوردند از شاهکارهای برجسته تاریخ مدون بشری است.
پادشاهان بابل کمتر اهل غارت و کـشورگشائی بودند و جنگهائی که در آن شرکت داشتند بیشتر برای دفاع از کشور بود. از دیگـر عجایـب ایـن شهر دیوارهائی است که دور تا دور آن کشیده شده بود. این دیوار به دستور سـمیرا مـیس سـاخته شـد و سپس بخت النصر دستور بازسازی آن را داد و از عجایب هفتگانه جهان بـه شـمار میرود.
بـابلیها در زمینههای هنری نیز مانند پیکر تراشی، صورتگری، بافندگی، جواهرسازی و تولید سـلاحها و لـوازم فلـزی کشاورزی مهارت داشتند. آنان همچنین بازرگانانی زیرک بودند و مخترعین اصلی پـول بـه عنـوان وسـیله مبادله سفته و اسناد مالکیت کتبی نیز به شمار میآیند. سـقوط بابـل در سـال ۵۴۰ پـیش از مـیلاد بـه دست کوروش صورت گرفت و از آن به بعد از قدرت و اعتبار شهر به تدریج کاسته شد تا اینکه بـه صـورت شهری متروک و خالی از سکنه در آمد، اما دانش بابل جاودانی است و تمدن بشری مدیون آن میباشد.
ارسال نظر
0دیدگاه
لطفاً پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی، تبلیغ، لینک باشد منتشر نشده و حذف می شوند.
خبر خوب اینکه در مقالات آموزشی مطالب زندگینامه افراد ثروتمند دنیا، خلاصه کتاب مدیریتی برای مدیران و مصاحبه های اختصاصی با کارآفرینان برتر ایران را برای مدیریت کسب و کار خودتان برایتان قرارداده ایم.
دیدن نظرات بیشتر
تعداد کل نظرات: 0 نفر
چک لیست های زندگی جدید
هر روز چک لیست های جدید برای شما آماده و منتشر میکنیم.