موقعیت شما در سایت:
خلاصه کتاب شهرت آفرینان
خلاصه کتاب شهرت آفرینان
0 نظر
0 لایک
181 بازدید
تاریخ انتشار: 1402/03/02
توضیحات
اگر به یک نگارخانه یا یک موزه سری بزنید و به آثار موجود در آنها نگاهی بیندازید، احتمالاً فکر میکنید که آنها در مقایسه با سایر آثار هنری بهتری هستند و به همین سبب برای نمایش در معرض عموم انتخاب شدهاند. اما درواقع، علل مختلف غیر از کیفیت، موجب شهرت میشوند.
چه محصولاتی را طراحی و ارائه کنیم؟
مردم چه محصولاتی را می پسندند؟
مغز انسان به چه شیوه ای کار می کند؟
تبعیض جنسیتی در چه جاهایی پررنگ تر است؟
شهرت چطور بدست می آید؟
چه شهرت هایی زود از بین می رود؟
مردم به چه لطیفه هایی می خندند؟
برای رسیدن به شهرت حاضرید چه بهایی پرداخت کنید؟
افراد چطور در فضای اینترنتی به شهرت می رسند؟
کلود مونه، نقاش فرانسوی سبک امپرسیونیست را در نظر بگیرید. بسیاری از آثار او مانند پلی ژاپنی شهرت جهانی دارند و همواره میتوان جمعی از هنردوستان را در کنار تابلوهایش یافت.
نقاش فرانسوی سبک امپرسیونیست دیگری به نام گوستاو کایلبوت نیز وجود دارد که در مقایسه با نقاش همرتبه خود از شهرت چندانی برخوردار نیست. هنگامی که گالری ملی هنر در واشنگتن، نمایشگاه مخصوصی از آثار وی برگزار کرد، از او بهعنوان امپرسیونیست فرانسوی نسبتاً گمنامی یاد شد.
او واقعاً هم در میان مردم گمنام بود و تنها تعداد اندکی نام او را شنیده بودند. درست است که گوستاو به شهرت جهانی نرسیده است، اما آثار بسیار شگفتانگیزی دارد. نقاشیهای او پاریس را در قرن نوزدهم با سبک امپرسیونیستی دلنشینی به تصویر میکشند. وی در سال 1876 در خود فرانسه، بهعنوان یکی از خلاقترین امپرسیونیستها شناخته شده بود.
اثار کایلبوت حتی اگر بهتر از آثار مونه نبودند، حداقل هم سنگ آنها تلقی میشدند. اما مونه به شهرت جهانی رسید و کایلبوت ناشناخته باقی ماند. علت چیست؟
یک عامل اساسی در به شهرت رسیدن، «در معرض دید تماشاگران قرارگرفتن» است.
کایلبوت علاوه بر آن که خود یک هنرمند بود، به آثار دوستان امپرسیونیست خود نیز علاقه بسیار داشت و آنها را گردآوری میکرد. سه سال پس از مرگ او، در سال 1894، تعدادی از نقاشیهای موجود در مجموعه وی در اولین نمایشگاه بزرگ آثار امپرسیونیست در موزه لوکزامبورگ به نمایش درآمدند.
در میان آثار به نمایش درآمده، تعداد زیادی از آثار مونه، دگاس و پنج نقاش امپرسیونیست دیگر به چشم میخورد، اما هیچکدام از آثار خود کایلبوت میان آنها نبود! در نتیجه، هفت نقاش امپرسیونیستی که آثارشان در آن نمایشگاه حضور داشت، درمیان مردم شناخته شدند و تا امروز شهرت خود را حفظ کردهاند، تنها به این علت که در زمان مناسب در معرض دید عموم و مرکز توجه قرار گرفتند.
چه محصولاتی را طراحی و ارائه کنیم؟
اثری ابتکارانه و در عین حال آشنا ارائه کنید
شاید بسیاری از مردم با دیدن یا شنیدن اسم «قطار فوق سریع» یا «دستگاه نوشابهریز» خیلی به فکر فرو نروند و کنجکاویشان درمورد تاریخ طراحی برانگیخته نشود، اما طراحی هر شیئی داستان مخصوص خود را دارد. مخصوصاً داستان طراحی اشیاء مذکور که نکات آموزنده مهمی را درباره نحوه درک و استفاده مردم از کالاهای روزمره در بر دارد.
نقطه اشتراک قطار فوق سریع و دستگاه نوشابهریز، مردی فرانسوی به نام ریمِند لووی (Raymond Loewy) است که با استعداد درخشان خود در ترسیم و طراحی، به تنهایی توانست طراحی صنعتی را بهعنوان یک حرفه پایهگذاری کند.
هنگامی که لووی در سال 1919، وارد خاک آمریکا شد، تحت تأثیر طراحیهای مدرن ساختمانهای نیویورک قرار و از آنها الهام گرفت و تنها در طی دو دهه توانست تعریف جدیدی برای طراحی آمریکایی ارائه کند.
قطارها و اتومبیلهایی با اشکال ظریف و آیرودینامیک، اشیایی کلاسیک از فرهنگ آمریکایی مانند پاکت سیگار لاکی استرایک و اولین دستگاه نوشابهریز کوکاکولا، همگی از طراحیهای لووی هستند.
لووی در طراحیهای موفق و مشهود خود از این دستور پیروی میکرد، ترکیب نشانهها و شمایل آشنا با یک سری ویژگیهای هیجانانگیزتر یا بدیع. وی درباره آنچه مردم میپسندد و در نتیجه میان آنها رایج میشود، نظریهای ارائه کرد.
لووی بر اساس یافتههای خود، اصول مایا یا «پیشرفتهترین ولی همچنان مقبول» را ارائه کرد.
مردم چه محصولاتی را می پسندند؟
1ـ چیزهایی که عمدتاً قابل تشخیص و شناسایی هستند را میپسندند.
2ـ از چیزهایی که بیش از حد آشنا باشند خسته میشوند.
بنابراین، طراحیهای موفق آنهایی هستند که با توجه به این دو ویژگی میان آشنایی و بدعت تعادل ایجاد میکنند. درستی این اصول در مطالعات مختلف به اثبات رسیده است.
برای مثال، پلهکرت، استاد هلندیتبار طراحی و روانشناسی، در سال 2011، تحقیقی درباره علل علاقه یا عدم علاقه مردم به محصولت مختلف انجام داد. همانطور که انتظار میرفت، نتیجه تحقیق نشان داد که مردم محصولاتی را ترجیح میدهند که هر دو ویژگی آشنایی و بدعت را داشته باشند.
قطارهای طراحیشده توسط لووی، نمونههای خوبی از این اشیا هستند. آنها به اندازه کافی در چشم مردم آشنا و بهطور مشخص قطار بودند، ولی در طراحی آنها نوآوری نیز شده بود. لووی به قطارهایش شکلی ظریف و گلوله مانند داده بود و همین موضوع باعث تفاوت و برتریشان نسبت به سایر قطارها میشد.
مغز انسان به چه شیوه ای کار می کند؟
آیا شما هم وقتی به آهنگ جدیدی برمیخورید و از شنیدن آن لذت میبرید، بارها و بارها آن را پشت سر هم پخش کرده و به آن گوش میکنید؟ چنین اتفاقی میان مردم بسیار شایع است.
انسانها علاقه دارند که آهنگهای پاپ را بارها و بارها تکرار کنند و بشنوند. درواقع، 90% آهنگهایی که یک شخص در فهرست موسیقی خود دارد و به آنها گوش میکند، قدیمی هستند و آنها را قبلاً شنیده است.
برای اثبات این امر، کافی است فهرست 100 آهنگ برتر در آمریکا را بررسی کنید. هنگامی که یک آهنگ به شهرت میرسد، برای ماههای متمادی در فهرست باقی میماند.
علاقه به تکرار، تنها در شنیدن دوباره آهنگهای قدیمی خلاصه نمیشود، بلکه به این معنی است که مردم در آهنگهای جدید نیز به دنبال ویژگیهای آشنا و تکراری هستند. اینکه افراد بتوانند ادامه آهنگ یا موضوعی را پیشبینی کنند برای آنها لذت بخش است.
وجود این ویژگیهای آشنا و تکراری موجب میشود که وقتی کسی به یک آهنگ جدید گوش میدهد بتواند ادامه آن را پیشبینی کند و از این کار لذت ببرد.
احتمالاً فکر میکنید که چرا مردم از این همه عناصر آشنا و یکسان خسته نمیشوند؟
مغز انسان به شیوهای کار میکند که تنها ایجاد اندکی تنوع و تغییر در یک الگوی موسیقی تکراری برای لذت بردن او کافی است.
جالب است بدانید که این ویژگی انسانها در موشها نیز مشاهده میشود! به کمک آزمایشهایی بر روی موشها، میتوان جذابیت تکرار در موسیقی برای انسانها را بهتر توضیح داد.
اگر برای یک موش، نت سی نواخته شود، در ابتدا به آن توجه نشان میدهد، اما اگر مدام تکرار شود، پس از گذشت زمان به آن عادت میکند و از گوش کردن باز میایستد. اما اگر تنوعی کوچک در صدا ایجاد شود، برای مثال نت دو نواخته شود، دوباره توجهاش جلب خواهد شد!
با این تغییر نت، موش اندکی نت س را فراموش میکند. به همین خاطر پس از نت دو میتوان دوباره نت سی را نواخت تا موش را درگیر به موسیقی نگاه داشت. اما پس از مدتی این جابهجایی میان نت دو و سی نیز برای موش تکراری میشود و به شنیدن آن دو نت عادت میکند. در این هنگام با افزودن نتی جدید که پیش از این نشنیده است، مثلاً نت رِ دوباره توجه موش جلب میشود.
بر اساس این آزمایش، کارآمدترین الگویی که توجه موش را به موسیقی حفظ میکند، بدین صورت است:
«سی سی سی سی دو ـ سی سی سی دو ـ سی سی دو ـ سی دو ـر»
به سه بخش آخر این الگو دقت کنید: «سی سی دو ـ سی دو ـ ر»
چه ارتباطی میان این الگو و آهنگهایی که مردم از شنیدن آنها لذت میبرند، وجود دارد؟ آهنگهایی پاپ که محبوب بسیاری از مردم هستند، معمولاً از سه بخش ورس (verse)، کورِس (chorus) و بریچ (bridge) تشکیل میشوند.
حال اگر نت سی را با واژه وِرس، نت دو را با واژه کورِس و نت را با واژه بریچ جایگزین کنیم، چنین الگویی به دست میآید:
«وِرس ـ وِرس ـ کورِس ـ وِرس ـ کورِس ـ بریج»
این الگو درواقع همان الگوی مورد استفاده در آهنگهای پاپ موفق دهههای اخیر است!
بدین ترتیب، سلیقه موسیقیایی انسان، مشابه سلیقهاش در زمینه طراحی است؛ مردم به صداهای آشنا و تکراری گرایش دارند تا وقتی که اندکی تنوع چاشنی آنها باشد.
تبعیض جنسیتی در چه جاهایی پررنگ تر است؟
شهرت، وجهه تاریکی مانند تبعیض جنسیتی هم دارد!
چند سال پیش، جینا دیویس، مدل، بازیگر و ورزشکار آمریکایی، همراه با دخترش مشغول تماشای برنامه تلویزیونی مخصوص کودکان بود که از آنچه در برنامه پخش میشد، وحشتزده شد. او متوجه شد که حتی شبکه کودکان هم، گرایش تبعیض جنسیتی را که در برنامههای تلویزیونی آمریکایی به وفور تبلیغ میشود، ترویج میکند.
بنابراین، دیویس در سال 2004، موسسه جینا دیویس را با موضوع تبعیض جنسیت در رسانهها پایهگذاری کرد. این موسسه تلاش میکند تا شیوههایی را که فرهنگ عامهپسند موجب ترویج تبعیض جنسی میشود، کشف و آشکار سازد.
از سال 2010 تا 2013، 120 فیلم مورد پسند مردم آمریکا و جهان، از لحاظ جنسیت قهرمانهای فیلم بررسی شدند. مطالعات نشان داد که زنان، کمتر از یکسوم هزاران قهرمان را تشکیل میدادند و تنها در 23% از فیلمها، هنرپیشههای اصلی زن بودند.
وقتی نوبت به شخصیتهای موفق در حوزه کسبوکار رسید، نتایج بدتری به دست آمد، تنها 14% از شخصیتهای موفق حوزه تجارت، زن بودند که متأسفانه این مسئله نمودی از واقعیت کنونی جامعه آمریکا است.
بهطور مشابه، فقط 12% از شخصیتهای دانشمند یا مقامات دولتی را زنان تشکیل میدادند. همچنین بازیگران زن دو برابر بیشتر از همکاران مرد خود با لباسهای شهوتانگیز به تصویر کشیده شدند و نظردهی درمورد ظاهر و قیافه آنان نیز 5 برابر بیشتر از هنرپیشگان مرد بود.
توضیح واضحی برای چنین مرسوماتی در سینمای آمریکا وجود دارد؛ هالیوود تحت سلطهی مردان است و بسیاری از تهیهکنندگان، کارگردانان و سایر عوامل مهم مرد هستند.
اما این مسئله علت دیگری هم دارد: تبعیض جنسیتی نزد تماشاگران نیز محبوب است.
تماشاگران به فیلمهایی که در آنها زنان رفتاری مردانه دارند و یا برعکس، امتیاز پایینی میدهند؛ زیرا رفتارهای مشخصی مورد پسند و محبوب همگان است و وقتی چیزی خلاف آن به نمایش درمیآید، بازخورد مثبتی دریافت نمیکند.
یک ایراد بزرگ شهرت همینجا مشخص میشود: شهرت، مسائلی چون تبعیض جنسیتی را تشویق و تقویت میکند. تبعیضهای جنسیتی در جامعه نهادینه شدهاند، مردم به آنها عادت دارند و از دیدن آنها لذت میبرند. بسیاری از هنرمندان و فیلمسازان به جای آنکه به کمک آثار خود با این تبعیضها مبارزه کنند، برای رسیدن به شهرت و محبوبیت، آنها را به نمایش میگذارند و به آنها دامن میزنند.
شهرت چطور بدست می آید؟
شهرت با دوز و کلک به دست نمیآید!
مقامات و افراد پرنفوذ میتوانند تأثیر زیادی بر شهرت یک چیز یا شخص بگذارند. اگر یک شخص مهم یا مشهور، چیزی را محبوب بنامد، حرفش سند است!
علاوه بر این، برخی از صفحات فیسبوک و اینستاگرام به نظر محبوب و مشهور میآیند اما شهرتشان واقعی نیست و با ترفندهای خاصی به دست آمده است.
چه شهرت هایی زود از بین می رود؟
خبر خوب این است که شهرت حاصل از این ترفندها و کلکها، مدت زیادی دوام نمیآورد.
حتی ماهرانهترین ترفندهای بازاریابی و تبلیغاتی نیز نمیتوانند مردم را برای خرید کالایی نامرغوب یا یک اثر هنری که با احساسات آنها در تضاد است، ترغیب کنند. برای مثال، آرت پاپ، سومین آلبوم لیدی گاگا، خواننده آمریکایی در بخش آزمایشی خود با انتقادات شدیدی روبهرو شد. با این حال، تولیدکننده آلبوم همچنان به تبلیغات خود ادامه داد. اما درنهایت، این آلبوم در مقایسه با آلبومهای پیشین خواننده، با استقبال خوبی روبهرو نشد و فروش پایینی داشت.
چنین اتفاقی ثابت میکند که مشتریان تنها به بازاریابیها توجه نمیکنند و استقلال نظر خود را حفظ میکنند. از طرفی،گاه پیش میآید که مردم از چیزی که مشهور شده است، خوششان نمیآید و دقیقاً به این خاطر که مشهور است، از خریدن آن سرباز میزنند.
برای نمونه، در سال 2014، دو محقق، تحقیقی درمورد نظراتی که خوانندگان دربارهی کتابها در سایت goodreads.com مینویسند و امتیازاتی که به آنها میدهند، انجام دادند. نتیجه مطالعه نشان داد کتابهایی که جوایز ادبی برده و مشهور شدهاند، نسبت به سایرین امتیاز کمتری گرفتهاند.
انتظار خوانندگان از کتابهایی که جایزه ادبی بردهاند، بالاتر است. بهعلاوه چنین کتابهایی چون به شهرت میرسند، طیف وسیعی از خوانندگان را به خود جذب میکنند. حتی کسانی که بهطور جدی کتاب نمیخوانند، به سراغ کتابهای مشهور میروند تا در محافل حرفی برای گفتن داشته باشند. مخاطبان این کتابها سلایق مختلفی دارند و این کتابها لزوماً انتظارات همه را برآورده نمیسازند. در نتیجه، تعداد زیادی از خوانندگان به آنها امتیاز پایینی میدهند.
این تحقیق نتیجه جالبتری نیز داشت: هنگامی که کتابی به خاطر دریافت جایزه یا هر دلیل دیگری شهرت زیادی پیدا میکند، برخی از مردم واکنشهای منفی و تندی به آن نشان میدهند.
اساساً، وقتی یک کتاب به حد معینی از شهرت دست مییابد و بر سر زبانها میفتد، بعضی از مردم، نتیجه میگیرند که بهخاطر محبوبیت نزد تعداد زیادی از افراد، قطعاً کتاب خوبی نیست! آن کتاب دیگر منحصر به فرد نیست و به ذائقه برخی خوانندگان خاص خوش نمیآید.
مردم به چه لطیفه هایی می خندند؟
اگر کسی برای شما لطیفهای تعریف کند، چه عواملی باعث میشود به آن بخندید؟
علم جواب این سوال را داده است. یکی از عللی که برخی چیزها در نظر مردم خندهدار هستند این است که آنها انتظارات را بدون هیچ توهینی، زیر پا میگذارند.
حداقل این نظریهای است که جامعهشناسی به نام پیتر مکگرا تحت عنوان «نظریه نقض ملایم» ارائه کرده است.
طبق گفته وی، مردم به لطیفههیای که مغایر انتظارات و پیشزمینههای ذهنیشان باشد، میخندند، بهشرطی که توهین یا هر عامل ناپسند دیگری در کار نباشد.
اگر مردم ببینند که دیگران به موضوعی میخندند و آن موضوع را محبوب همگان بیابند، احتمال آن که آنها نیز بخندند بیشتر میشود. چراکه خندیدن همه افراد به یک موضوع نشان میدهد که آن موضوع مورد پسند اجماع بوده و برای همگان مقبول است.
خنده دیگران نشان میدهد که یک شوخی یا لطیفه هم خندهدار و هم از نظر اجتماعی قابل قبول است و ناپسند و توهینآمیز نیست. در نتیجه، بقیه افراد نیز شروع به خندیدن میکنند. گویی حس خندیدن بهطور ویروسی به آنها منتقل شده است.
در دهه 50 میلادی، یک مهندس صدای آمریکایی به نام چارلز داگلاس از همین نکته بهره برد و نوار خنده را اختراع کرد. نوار خنده در واقع صدای خنده تماشاچیان بود که از پیش ضبط شده بود و در فیلمها و برنامههای تلویزیونی، در لحظات خندهدار پخش میشد. این صدای خنده ضبطشده باعث میشد که کسانی که مشغول تماشای برنامه بودند نیز به خنده بیفتند.
تا مدتها، استفاده از نوار خنده باب بود و موجب خنده مردم میشد. با این وجود، شهرت کمکم از بین میرود و نوار خنده نیز از این قضیه مستثنی نبود. در قرن 21، استفاده از این جلوه تقریباً بهطور کامل در برنامههای آمریکایی متوقف شد، زیرا از جایی به بعد دیگر برای مخاطبان خندهدار و جالب نبود.
سریالهای تلویزیونی در گذشته بیشتر به صحنههای تئاتر شباهت داشتند و استفاده از نوار خنده کاملاً مناسب و بهجا بود، زیرا این حس را القا میکرد که گویی واقعاً تماشاگرانی در صحنه حضور دارند. اما هنگامی که برنامهها بیشتر سینمایی شدند و از فضای تئاتری فاصله گرفتند، دیگر نوار خنده کاربرد نداشت و تنها باعث آزار تماشاچیان شد.
از این مثال میتوان نتیجه گرفت که شهرت ناپایدار و کنترلکردن آن غیرممکن است، زیرا دنیا همواره در حال تغییر و دگرگونی است و چیزی که در گذشته محبوب همه بوده است، امروزه دیگر خواهانی ندارد.
برای رسیدن به شهرت حاضرید چه بهایی پرداخت کنید؟
اگر راهی قطعی برای بهشهرت رسیدن و پایداری آن وجود داشت، حاضر بودید برای آن چه بهایی پرداخت کنید؟ متأسفانه محبوبیت و شهرت کاملاً قابل کنترل و مدیریت نیستند. شانس نقشی اساسی در تعیین گیرایی و جذابیت یک شخص یا چیز ایفا میکند.
دانکن واتس، پژوهشگری در شرکت مایکروسافت، تصمیم گرفت پژوهشی انجام دهد تا دریابد که چقدر احتمال دارد یک ایده به شهرت جهانی برسد. برای این کار، او جهانی را شبیهسازی کرد. در این شبیهسازی، شبکهای ایجاد کرد که در آن گرهها نمایانگر آدمها و خطوط نمایانگر ارتباط میان آنها بود.
در شبیهسازی او، تنها دو متغیر برای تصمیمگیری درمورد محبوب شدن یک ایده استفاده شدند:
• انعطافپذیری (چقدر یک نفر حاضر است چیز جدیدی را امتحان کند)
• تراکم (هرشخص با چند نفر دیگر ارتباط دارد)
برای مثال، یک انسان گوشهگیر ممکن است بسیار منعطف و آماده امتحانکردن هر نوع محصول جدیدی باشد، اما از آنجایی که با اشخاص زیادی در ارتباط نیست، احتمال اینکه بتواند نظر دیگران را درمورد یک محصول تحت تأثیر قرار دهد، بسار کم است.
پس از تعیین این متغیرها، واتس شبیهسازیاش را میلیونها بار به اجرا درآورد تا بتواند نتایج موثقی به دست آورد:
او متوجه شد که انعطافپذیری و تراکم اندک منجر به شهرت نخواهد شد. در مقابل، بالابودن انعطافپذیری نیاز فایده چندانی ندارد، حتی اگر تراکم نیز بالا باشد. زیرا کسی که تحت تأثیر همه چیز قرار میگیرد و دائماً نظرش را عوض میکند، مورد اعتماد اطرافیانش نیست.
واتس نتیجه قابل توجه دیگری نیز به دست آورد: در جهانی که شبیهسازی کرده بود، تنها یکدهم درصد احتمال دستیابی به شهرت جهانی وجود داشت. بنابراین، او از پژوهش خود نتیجه گرفت که حتی اگر تمامی شرایط لازم برای رسیدن به شهرت نیز مهیا باشد، احتمال رخداد آن بسیار اندک است. موفقیت یک ایده به متغیرهای غیرقابل کنترل مختلفی بستگی دارد و عامل شانس در آن نقشی کلیدی بازی میکند.
شهرت ماهیتی تصادفی داشته و به عوامل مختلفی وابسته است. محصولی که روزی با بیتوجهی مشتریان روبهرو است، احتمال دارد زمانی دیگر به راحتی در مرکز توجه قرار گیرد.
حتماً شما نیز با پلاستیکهای بستهبندی حبابی و لذت ترکاندن حبابهایش آشنایی دارید.
جالب است بدانید که ابتدا در سال 1957، بستهبندی حبابی به عنوان کاغذ دیواری به بازار عرضه شد، اما با استقبال چندانی روبهرو نشد. سالها بعد، مخترعان آن تصمیم گرفتند که آن را بهعنوان محافظ محصولات ارائه کنند و این بار به موفقیت چشمگیری دست یافتند.
افراد چطور در فضای اینترنتی به شهرت می رسند؟
همگانیشدن سریع در اینترنت افسانهای افسانهای بیش نیست
اینترنت مملو از معروفشدنهای ناگهانی و اغلب گیجکننده است. چه کسی فکر میکرد زمانی فرا برسد که هرکسی بتواند ویدیویی از خود در اینترنت منتشر و توجهها را به سمت خود جلب کند؟
احتمالاً توجه شما نیز بارها و بارها در مدت زمانهای کوتاه به ویدیوها یا به اصطلاح سوژههای اینترنتی، جلب شده است. اگر اینطور باشد، بهخوبی میدانید که مردم در آن بازه زمانی، در کلاسهای درس، مهمانیها و همچنین در کوچه و خیابان درباره آن ویدیو صحبت کرده و همه آن را برای یکدیگر به اشتراک میگذارند.
اتفاقی که در رابطه با ویدیوی گانگنام استایل رخ داد، دقیقاً همن بود؛ اگر خاطرتان باشد این ویدیو به سرعت میان افراد پخش شده و همهگیر شد.
شاید برایتان جالب باشد بدانید که مفهوم «همگانی شدنِ سریع»، در اصل افسانهای بیش نیست! حقیقت نهفته در این اشتراکگذاریهای سریع، چیز دیگری است.
بر اساس نظریهای که پشت این پدیده مفروض وجود دارد، اگر محتوایی را تولید کنید که از گیرایی و جاذبه کافی برخوردار باشد، وقتی تنها یک کاربر اینترنت آن را به اشتراک بگذارد، به سرعت، افراد بسیاری آن را به اشتراک میگذارند. در نهایت، آنقدر به اشتراک گذاشته میشود که محبوبیتی باورنکردنی مییابد. اما در واقعیت، چنین چیزی اتفاقی نمیافتد.
در سال 2012، دانشمندان در شرکت یاهو مطالعهای روی چگونگی گسترش محتوا در بسترهایی نظیر توییتر انجام دادند و دریافتند که 90درصد توییتها هیچگاه به اشتراک گذاشته نمیشوند. همچنین فهمیدند که تنها یک درصد از توییتهایی که بررسی کردند، بیش از هفت بار به اشتراک گذاشته شده و هیچکدام از آنها همگانی نشده بودند.
آنچه که در واقع نقش اصلی را در ویروسیشدن ایفا میکند، قدرت انتشار است. به زبانی دیگر، به جای انتقال از یک شخص به شخص دیگر، محتوا تنها از یک منبع پخش میشود و گسترش مییابد. اما منبعی قدرتمند که ارتباطات زیادی دارد و میتواند محتوا را با هزاران یا میلیونها انسان به اشتراک بگذارد.
سایتهای خبری آنلاین معروف که میلیونها خواننده دارند، دقیقاً قدرت چنین کاری را دارند.
داشتن مخاطب زیاد بسیار مهم است و به همین خاطر است که هنگامی که روزنامه یا سایتی پرمخاطب مطلبی را منتشر میکند، به گوش افراد بسیاری میرسد، موضوع بحث آنها قرار میگیرد و تصور میکنند که آن مطلب ویروسی شده است. در حالی که حقیقت چیز دیگری است و یم پخشکننده بسیار قدرتمند اطلاعات را در معرض دید میلیونها انسان گذاشته است.
همین موضوع دوباره اثبات میکند که هیچ دستور عمل کاملی برای رسیدن به شهرت وجود ندارد. شما میتوانید تلاش کنید تا بیشتر در معرض دید قرار بگیرید و ایدههایی بدیع و در عین حال آشنا ارائه کنید اما درنهایت، شانس و ارتباط افراد با یکدیگر نقشهای کلیدی را بازی میکنند.
به یاد داشته باشید که همیشه بهترینها به شهرت نمیرسند؛ برخی از شاهکارهای خلاقیت بشری هیچگاه آنطور که باید دیده نمیشوند و گمنام میمانند.
ارسال نظر
0دیدگاه
لطفاً پیش از ارسال نظر، خلاصه قوانین زیر را مطالعه کنید:
فارسی بنویسید و از کیبورد فارسی استفاده کنید.
نظراتی که شامل الفاظ رکیک و توهین آمیز و بحث های سیاسی و قومیتی، تبلیغ، لینک باشد منتشر نشده و حذف می شوند.
خبر خوب اینکه در مقالات آموزشی مطالب زندگینامه افراد ثروتمند دنیا، خلاصه کتاب مدیریتی برای مدیران و مصاحبه های اختصاصی با کارآفرینان برتر ایران را برای مدیریت کسب و کار خودتان برایتان قرارداده ایم.
دیدن نظرات بیشتر
تعداد کل نظرات: 0 نفر
چک لیست های زندگی جدید
هر روز چک لیست های جدید برای شما آماده و منتشر میکنیم.